خاطرات دوران اسارت
پای قطع شده، جواز رهایی از قفس!
«تجمّع ممنوع» روایتی است از رزمندۀ نوجوانی که سالهای آغازین جنگ تحمیلی به اسارت نیروهای بعثی درآمده و پس از 27 ماه دوری از میهن- به عنوان نخستین آزادۀ آذربایجانی- و البته یک پای قطع شده، رهایی از قفس را تجربه میکند.
چندی نمیگذرد که حسّ وطنپرستی، او را دیگربار و این بار با یک پای مصنوعی به جبهۀ نبرد میکشاند. او با در نظر داشتن این قانون جنگی: «حکم اسیری که آزاد گردیده و باز هم به صحنۀ نبرد بازگشته، اعدام است!»، هراسی به دل راه نمیدهد و مردانهوار تا سال 1365 در مناطق مختلف عملیاتی حضور مییابد.
خاطرات دوران اسارت و حضور در مناطق جنگی آزادۀ جانباز «محمدعلی ملتجاییِ فرید» در کتابی با نام «تجمّع ممنوع» به قلم آقای مسعود زینالعابدین در سال 1392 منتشر گردیده که شرح ایستادگی و شجاعت اسرای ایرانیِ سالهای ابتدای جنگ در اردوگاههای دژخیمان صدام را با قلمی شیوا وصف و بیان میکند. روایت مذکور، شرح حال نوجوانی 15 ساله است که در عملیات مطلعالفجر(آذر ماه 1360) و پس از ناکامی نیروهای عملکننده، از ناحیۀ پای چپ مورد اصابت دو گلولۀ مستقیم قرار میگیرد و نهایتاً به اسارت نیروهای بعثی در میآید. این رزمندۀ نوجوان از تاریخ 26/9/60 تا مدّت زمان نامعلومی شروع به چشیدن طعم تلخ اسارت میکند امّا در تاریخ 9/11/62 همراه با 189 نفر ایرانیِ دیگر به خاک کشورمان باز میگردد. آزادی این اسرا صرفاً مانوری تبلیغاتی بود تا صدام ادّعای انساندوستی کرده و به وجهۀ منفور خود به عنوان آغازگر جنگ با ایران، صورتی بشردوستانه بدهد.
محمدعلی ملتجایی که پس از آزادی 17 سال دارد، با چالشی عظیم روبروست؛ از یک طرف برای بازگشت به جبهه لحظهشماری میکند و از طرف دیگر بایستی پیغام دوستان همبند و در بندِ خود را نیز به بسیاری از خانوادههای چشم انتظار برساند.
از ویژگیهای منحصر بفردِ اثر، چاپ گلچینی از نامههای دوران اسارت راوی و سایر آزادگان است که از میان آرشیو عظیمی از نامهها انتخاب گردیده. این نامهها که توسطّ صلیب سرخ جهانی ارسال و دریافت میشده هماکنون به عنوان اسناد ماندگار جنگ هشت ساله قابل ارائه به نسل آینده است تا حماسۀ سلحشوران ایرانی در حافظۀ تاریخ معاصر این سرزمین، علیالدّوام ثبت گردد. مسعود زینالعابدین، نویسندۀ روایت در جلسۀ نقد و بررسی کتاب، اذعان داشت که حین گردآوری و تدوین خاطرات راوی، 2000 نامۀ رد و بدل شده بین اسرای ایرانی را رؤیت نموده و آنها را با دقّت تمام مورد مطالعه و بررسی قرار داده است. متن و تصویر گزیدههایی از نامههای مذکور در خلال روایت همچنین در پایانبخشِ کتاب به چاپ رسیده است.
از دیگر موارد برجسته و تأثیرگذار روایت، اشارۀ کاملی است به شرح استقامت و ایثار شهید خلیل فاتح(از اسرای زندهنامِ اهل تبریز). نحوۀ اسارت و شرح دلاورمردی این شهید بزرگوار در دو روایت دیگر حوزۀ ادبیات پایداری(«من از موصل آمدهام» و «با تو میمانم»- هر دو اثر به کوشش رضا قلیزادۀ علیار) نیز درج گردیده است. خلیل فاتح همزمان با اسارت محمدعلی ملتجایی(راوی اثر) در عملیات مطلعالفجر برای نجات جان نیروهای تحتِ فرمانش به اسارت نیروهای دشمن درآمد و به واسطۀ روحیۀ جنگاورانهاش مقابل مزدوران بعثی بارها در اردوگاههای موصل، متحمّل شکنجههای مختلفی شد و نهایتاً در اردیبهشت ماه 1362 برای اینکه دیگر اسرای ایرانی از شکنجههای سربازان عراقی در امان بمانند، جریان آتشسوزی انبار اردوگاه موصل 1، داشتن رادیو و اطلاع از نقشۀ فرارِ اردوگاه موصل 1 را به گردن میگیرد و زیر فشار شکنجۀ مأموران استخبارات بدون آنکه حتّی یک نفر دیگر را لو بدهد پس از چند روز، مظلومانه به شهادت میرسد.
رزمندۀ آزاده، محمدعلی ملتجاییِ فرید، عملیات مطلعالفجر را قبل از اسارت و عملیاتهای بدر و والفجر 8 را نیز بعد از دوران اسارت تجربه میکند. تلخیِ ایّام اسارت و یاد یارانِ دربند باعث میشود که این رزمندۀ آزاده، احساس مسئولیت بیشتری در قبال خانوادههای اسرا داشته باشد تا اینکه در خط مقدّم نبرد آنهم با یک پای مصنوعی به دفاع از میهن اسلامی بپردازد. دغدغۀ اصلی و مهمتر وی سرکشی و رسیدگی به امور خانوادههای شهدا و اسرای ایرانی در شهرهای دزفول، بوشهر، بندر گناوه، گرگان و... است. از طرفی نیز با نامههای صلیب سرخ، ارتباط مستمری با اسرای اردوگاههای موصل داشته و اخبار و اتفاقات این سوی مرز را به صورت رمزی و گاه کنایهوار در اختیار اسرای آن سوی مرز قرار میدهد. نامۀ رسیده از ایران، ارزشمندترین نعمتی است که یک اسیر در دوران اسارت انتظارش را میکشد و در حکم تجدید قوای روحی و روانی و از همه مهمتر، دادن حسّ امید به زندگی در میان اسرا است. شایان ذکر است که مکاتبات مابین حاج محمدعلی ملتجایی و اسرای ایرانی تا پایان جنگ تحمیلی و پس از آن نیز تداوم داشته. عنوان روایت هم برگرفته از متن یکی از همین نامهها میباشد و به زیبایی هر چه تمامتر بیانگر حال و احساس اسرای ایرانی در اردوگاههای دشمن بعثی است