زندگی نامه طلبه شهید
عنوان خاطره: « بسم رب الشهدا و الصديقين»
اين جانب كوچكتر و ناتوان تر از آنم كه بتوانم از شهيد بزرگوار عوضي جاويدان بگوئيم يا بنويسم ولي خداوند توفيق همكلاسي بودن با ايشان را به بنده عطا فرموده بود كه در مدرسة شهيد نوائي ليلان در كلاس دوم راهنمائي با شهيد بزرگوار عوض جاويدان همكلاس بودم و ايشان هم بعنوان مبصر كلاس انتخاب شده بودند و از نظر اخلاق واقعاً خيلي با وقار و مهربان و خداشناس و مردم دوست بودند و اخلاق ويژة ايشان با شرم و با حيا بودن شهيد بود كه براي شخصي من صحبت كردن با ايشان افتخار بود و در كلاس از همه با هوش تر بود و در مدرسه براي اقامة نماز جماعت خيلي فعال بود و صفهاي نماز جماعت را مرتب ميكرد خلاصه هر چقدر از اخلاق ایشان تعریف کنیم باز کم گفته ایم . شهيد بزرگوار مبصر كلاس بودند و خيلي خوب در انجام كارهاي كلاسي مدیریت میکرد. مثلاً اين كه يك وقتي معلمي نميتوانست در كلاس درس حاضر شود شهيد جاويدان كلاس را طوري اداره ميكرد كه اينگار معلم در كلاس است درسهاي قبلي را با بچهها مرور ميكرد و هميشه مدير مدرسه از شهيد جاويدان به بزرگي ياد ميكردند و شهيد جاويدان در ورزش تنيس روميزي مهارت خاصي داشتند و هميشه در ساعتهاي ورزش و در اوقات فراغت با بچه ها و معلمان تنيس بازي ميكرد و هميشه برنده بازي ايشان بودند و بنده يك خاطرهاي كه از ايشان دارم اين است كه در فصل بهار بچههاي مدرسه را براي تفريح و كوهنوردي به كوههاي اطراف ليلان ميبردند كه صبح از مدرسه به راه افتاديم و به كوههاي اطراف ليلان رفتيم و از آنجا ميخواستيم به جيغالوبلاغي برويم و ليلان چاي هم آبش خيلي زياد در جنب جوش بود و چندين كيلومتر از پل ليلان چاي فاصله داشتيم و براي عبور مجبور بوديم از رودخانه عبور كنيم آنهائي كه از نظر قد و هيكل خوب بودند توانستند عبور كنند و بچههاي كه ضعيف و كوچك بودند شهيد بزرگوار جاويدان اين بچه ها را در آغوش گرفته و عبور ميداد و با بچههاي اردو شوخي ميكرد و به مدير مدرسه با شوخي ميگفت كه آقاي آقاپور ما را براي كوهنوردي آوردهاي يا دريانوردي و خوشبختانه در اين اردوي مدرسه و كوهنوردي خيلي به ما خوش گذشت و شهيد جاويدان خيلي زحمت كشيدند و بنده از اين برنامة كوهنوردي يك عكس دسته جمعي با بچه هاي مدرسه و معلمان و شهيد بزرگوار شهيد جاويدان دارم و شهيد بزرگوار به جهت اينكه به درسهاي ديني و الهبات خيلي علاقه داشت بعد از اتمام دوران راهنمائي به حوزه علمية بناب وارد شدند و جهت يادگيري علوم ديني فعاليت نمودند و در آخر هم به آرزوي خود كه شهادت بودند رسيدند. چون شهيد بزرگوار واقعاً خدائي بود در چهرهاش نور خدا بود و براي خدا بود و به خاطر عشق وعلاقه به وطن و دفاع از مرز بوم به آرزوي ديرينه خود كه شهادت بود رسيدند خداوند روحش را شاد و از ما راضي نمایند و ما را از شفاعت خود در آخرت بي نصيب نفرمایند. انشا الله