زندگینامه سرباز گمنام آقا امام زمان عج ا...
زندگی نامه سرباز گمنام آقا امام زمان عج ا شهید صمد تقی پور کهانی

زندگی نامه سرباز گمنام آقا امام زمان عج ا

شهید صمد تقی پور کهانی

شهید در تاریخ 24/10/1341 در شهر تبریز انتهای خیابان استاد جعفری ( حجتی سابق ) محله ابوذر ( لاکدیزج )در خانواده مذهبی نام پدر کاظم و نام مادر دره الصدف انصاری به دنیا می آید خانواده از لحاظ مالی فقیر و کاسب بوده که شغل کشاورزی دامداری و کارگری و زمستانها قالی بافی به همراه خانواده انجام می دهند تا امرار معاش کنند شهید دارای 3 برادر به نامهای محمد حسین در نیروی هوائی ارتش خدمت می کند که از شهید بزرگتر است بعد جعفر و احد . ودارای 3 خواهر می باشد .

به نقل از مادر شهید : در اوایل زندگانی دچار مریضی شده و چون شیر نمی خورد روز بروز مریضیش شدت یافته تا اینکه همه منتظر جان دادن کودک میشوند که با آه و ناله ، مادر بخواب می رود و می بیند آقا و سیدی بزرگواری به خانه آمده و مادر به سید متوسل می شود سیدجان حال بچه ام خوب نیست و در حال جان دادن است همه شماتت می کنند تا اینکه سید معظم علت را جویا و دستش را بروی بچه میکشد و می گوید خوب می شود نترس ولی در بهترین زمان عمرش به شایسته ترین وجهی دنیا را ترک خواهد کرد خلاصه حالش خوب می شود همه و همسایگان به حیرت می افتند .

دوران ابتدائی را در مدرسه جمشید واقع در انتهای خیابان استاد جعفری میدان معلم به پایان می رساند ودوره اول راهنمایی در مدرسه شاه اسماعیل(56-57 )واقع در اول خیابان استاد جعفری و دوره دوم و سوم را بعد از انقلاب در مدرسه راهنمایی شهید غفاری واقع در شهرک امام خمینی (ره)ادامه داده است و سعی داشت قرآن خواندن را یاد بگیرد کم مانده به شروع انقلاب در مسجد محله از بین جمعیت تنها تعدادی جوان آشنا به قرآن بود که با مسابقه حفظ و قرائت بهترین جایزه را گرفت با تعدادی از همسالان خود که خودمانی بودند مقدمات انقلاب را می چینند و گروهی به کوهنوردی می پردازند و بعد ها با شروع انقلاب به دسته انقلابین پیوست که اغلب به همراه پدر به دستجات می رفتند و در مسجد فعالیت داشتند که با تاسیس سپاه پاسداران به عضویت سپاه درآمده علاوه بر شغل سپاهی سعی کرد در مساجد اطراف جوانان را فراخوانی و آگاه کند و با تاسیس بسیج جوانان را به مساجد کشانده که مساجد شهید مطهری ابوذر شهید میراب جمشید آباد مالک اشتر (قدس ) بهار مساجد الزهرا محله عموزین الدین - و امام سجاد و حاج آخوند استاد جعفری و غیره که علاوه بر یاد دادن قرآن و درس اخلاق سیاست و بازکردن ذهن مردم را اقدام می کنند .

علاوه بر کارش به پدر در کار کشاورزی و دامداری و حتی به دیگر مردمان منطقه و حتی به شهرستانها برای جمع آوری محصولات گندم و غیره کمک می کرد که عکسهای شهید در قالب جهاد سازندگی نشانگر موضوع هستند به خاطر عقاید انقلابی و اسلامی و تلاش شبانه روزی به حفاظت اطلاعات سپاه می رود و محافظ امام جمعه تبریز شهید مدنی و بعد از شهادت او، مرحوم آیت ا... مشکینی رحمه ا... که امام جمعه موقت بودند و بعد آیت ا... ملکوتی شرکت داشتند وشرکت تیر خوردن به پایش را واضح نگفت ولی دوهفته ای در منرل خوابیدند که دوستانش برای پانسمان زحمت می کشیدند . در مورد تحصیل هم دوران راهنمایی را با موفقیت تمام ، شبانه در مدرسه شهید غفاری ادامه تحصیل می دهند و چندین مرحله به جبهه های جنگ تحمیلی رفته که در مناطقی همچون قائله کردستان اسلام آباد غرب سوسنگرد و بستان و غیره فعالیت داشتند .

به نقل از خود شهید به مادر: در سوسنگرد 3 نفره به محاصره افتاده بودند که به گفته خودش به کانالی رفته و بعد از مدت زمانی به همت یک زن نجات می یابند و در مرحله دیگر که به جبهه منطقه سوسنگرد رفته بودند در رکاب شهید دکتر چمران بودند که دکتر چمران شهید می شود و صمد با دیگر رزمندگان شهید چمران را حمل می کنند عکس آن درcd از کوچ تا عروج چمران مشخص می باشد . در این دوران سخت بود که برادر بزرگ (محمد حسین )که در نیروی هوائی ارتش به شهر موشکی دزفول ماموریت یافته بودند و برادر کوچکتر از او هم سرباز وظیفه (جعفر) بودند هر 3 برادر همزمان به همراه دیگر رزمندگان اسلام در جبهه حضور داشتند .

در سال 1361 با یک خانواده مذهبی و نزدیک آشنا شده و ازدواج کردند بعد از یک هفته ازدواج به عنوان فرمانده سپاه صوفیان منصوب می شوند که دوروز در سپاه و یک روز به منزل می آمدندو روزها در سپاه تبریز دنبال کارش بودند و تنها شب به منزل می آمدند و سپس به سپا ه شهرستان کلیبر رفته که او در این میان دخترش سمیه در سال 6/4/62 به دنیا می آید ولی به لحاظ فشردگی و درک حساسیت کارو شدت گرفتن کار منافقین از خدا بی خبر بعد از چندین روز به دیدن خانواده آمده بعد به خاطر لیاقت کاری و اعتقادی با تشکیل وزارت اطلاعات به دعوت آنها به عضویت سربازان گمنام آقا امام زمان می رود که در آنزمان هم درس اخلاق و قرآن و حفاظتی وامنیتی می دادند که نوارهایی با صوت مقدس خودش و نوشته های تدریس نشانگر موضوع می باشند .

چون دشمنان در مناطق جنگی شکست می خوردند دشمنان نقشه ترور و ایجاد رعب وحشت و بمب گذاری و آشوب در شهرها شروع می کنند که شهید شب و روز نداشت ماهها و هفته ها در ماموریت بودند و پیگیری باند های منافقین بودند فقط می گفت در شهرستانم بعد از شهادت از برگ های ماموریت متوجه شدیم که در تهران و آبش احمد و کلیبر و گرمی غیره باند های منافقین رادنبال و دستگیر می کنند و چندین مورد هم از ترور جان سالم بدر برده بودند در اواخر باندی را بعد از مدتها پیگیری در شهرستان شبستر دستگیر کردند ولی 3 نفر از سران آنها موفق به فرار می شوند .

در اواخر بهمن سال 1364بود که مرخصی گرفته بودند تا به زندگی اجاره ای و اثاث منزل کشی ها پایان دهد( چون در مدت 3 سال زندگی پرتلاطم پنج بار تغییر مکان و اجاره منزل گرفته بود ) تا زمینی که خریداری کرده بود خانه ای بسازد پس پی ساختمان را درست می کردیم که بی سیم فرا خواند دست از کار کشیده به اداره می رود تا در مورخ 29/11/64 روز چهارشنبه آن 3 نفر منافق فراری سعی در بمب گذاری در میدان دانشسرا بودند جلوی سازمان تبلیغات اسلامی با سرکرده باند درگیر شده و زخمی می شود ولی قبل از شهادت قاتلش را نیز به درک می رساند و در نهایت در بین راه انتقال به بیمارستان شهید می شود . روحش شاد.

خانواده شهید : صمد تقی پور

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده