آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۷۷۱۶
۰۹:۳۱

۱۴۰۴/۰۵/۱۹
در گفتگو با آزاده سرافراز رمضان دشانی عنوان شد؛

ده سال اسارت، ده سال ایستادگی

آزاده سرافراز رمضان دشانی که ده سال از عمر خود را در اردوگاه‌های رژیم بعث عراق گذراند از ده سال اسارت و ایستادگی می گوید.


در دیدار از آزاده سرافرازده سال اسارت به همراه تیم دیدار با آزادگان خبرنگار نوید شاهد خراسان رضوی ان چنین روایت می کند؛ راهی منزل رمضان دشانی شدم؛ آزاده‌ای از خطه خراسان رضوی که به‌تازگی یکی از چشمان خود را تحت عمل جراحی قرار داده بود. با وجود درد جسمی، با آرامش و صمیمیت پذیرای ما شد و در فضای ساده و گرم خانه‌اش، پای روایت‌هایی نشستیم که کمتر در کتاب‌ها آمده‌اند.

ده سال اسارت، ده سال ایستادگی

او با صدایی آرام، اما پر از خاطره، از روزی گفت که در سال ۱۳۵۹، در نخستین ماه‌های جنگ تحمیلی، بر اثر موج انفجار بیهوش شد و زمانی به هوش آمد که خود را در اردوگاه موصل ۱ یافت؛ اردوگاهی که نه‌تنها نظامیان، بلکه غیرنظامیان بی‌دفاع نیز در آن زندانی بودند. دشانی گفت: «رژیم بعث از این افراد برای اهداف تبادلی استفاده می‌کرد. ما شاهد ظلمی بودیم که حتی تصورش هم دشوار است.»

در ادامه، از خاطره‌ای تلخ یاد کرد؛ شهادت محمدحسن حشمت مهدی‌خانی. بغض در صدایش نشست وقتی گفت: «فقط به این دلیل که پاسخ داد چه کسی جنگ را آغاز کرد، بعثی‌ها او را به شهادت رساندند. این اتفاق هیچ‌گاه از ذهنم پاک نمی‌شود.»

دشانی همچنین از حضور بانوان آزاده در اردوگاه گفت؛ زنانی که رنج اسارتشان، درد مردان اردوگاه را در خود حل می‌کرد. او افزود: «وقتی به وطن برگشتم، فرزندانی را دیدم که هنگام اسارت نوزاد بودند. حالا پدری را می‌دیدند که برایشان غریبه بود. این فاصله، از همه سختی‌های اسارت دردناک‌تر بود.»

در بخشی از گفت‌و‌گو، از مقاومت در برابر همکاری با دشمن گفت؛ زمانی که بعثی‌ها تلاش کردند او را مجبور به شناسایی مواضع نظامی ایران کنند. دشانی با قاطعیت گفت: «با وجود شکنجه‌های شدید، هرگز تسلیم نشدم. اجازه ندادم دستانم ابزار دشمن شود.».

اما نقطه روشن خاطرات او، ورود حجت‌الاسلام والمسلمین سید علی‌اکبر ابوترابی به اردوگاه بود. دشانی با لبخند گفت: «ایشان واقعاً سید آزادگان بودند. حضورشان آرامش‌بخش بود و حتی اسرای بی‌اعتقاد را متحول کرد.»

در ادامه، از علی نجفی یاد کرد؛ آزاده‌ای که با شجاعت در برابر زورگویی‌های عراقی‌ها ایستاد و به «علی فرعون» معروف شد. دشانی گفت: «ما یک رادیوی مخفی داشتیم که اخبار ایران را به گوشمان می‌رساند. همین اخبار، امید را در دل‌هایمان زنده نگه می‌داشت.»

او همچنین از فرار موفق دو نفر از اسرا گفت؛ خبری که با رسیدن نامه‌هایشان از ایران، موجی از شادی و امید در اردوگاه به راه انداخت.

در پایان دیدار، دشانی با افتخار از خانواده‌اش گفت؛ پدر پنج فرزند موفق است: مهدی و مهیار که پیش از اسارت به دنیا آمدند، و حامد، ایمان و فاطمه. دو نفر از فرزندانش پزشک هستند و یکی دانشجوی دندانپزشکی. او گفت: «این‌ها ثمره ایمان و مقاومت است. خدا را شکر می‌کنم که در برابر سختی‌ها ایستادگی کردم.»

دیدار با رمضان دشانی، نه‌تنها روایت یک آزاده بود، بلکه درس بزرگی از ایستادگی، وفاداری و امید بود؛ روایتی که باید شنیده شود تا فراموش نشود.

منبع: نویدشاهد

گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه