آمادگی در 30 رشته ورزشی به امید قرار گرفتن در رکاب امام زمان (عج)/دعایی که سر سفره عقد اجابت شد
به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، به سراغ مادر شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری رفتیم، او بی وقفه برای ما از خاطرات پسرش روایت کرد و گفت: صادق عاشق شهادت بود. او مدام میگفت؛ مادر دعا کن تا از دوستانم عقب نمانم و به آنها بپیوندم و در آخر "سلام مرا به رهبرم امام خامنه ای برسانید و به ایشان بگویید شرمنده ام که یک جان بیشتر ندارم تا در راه دفاع از حریم اسلام و انقلاب تقدیم نمایم."
متن کامل گفتگوی نوید شاهد با این مادر گرانقدر را در ادامه بخوانید.
شهید " صادق عدالت اکبری" دوم اردیبهشت سال 67 در شهرستان تبریز بدنیا آمد؛ پدرش سپاهی و مادرش فرهنگی بود و صادق دومین فرزند خانواده بود و در چهارمین روز همان ماه سال 95 در حلب سوریه به شهادت رسید. پیکرش را در گلزار شهدای مدافع حرم وادی رحمت زادگاهش به خاک سپردند.
از تولد و خصوصیات اخلاقی تا فعالیت های فرهنگی
حکیمه غفور در ابتدا با اشاره به زمان تولد گفت: صادق با تولدش خیر و برکت لازم را برای زندگیمان به ارمغان آورد که این از الطاف خداوند بود و مثل سایر بچه ها دوران کودکی، ابتدایی و دبیرستان را گذراند و راه خود را از دوره راهنمایی شروع کرد که شامل فعالیت هایی از قبیل فعالیت در بسیج، مساجد و مداحی بود. تا اوایل دوره دبیرستان که به سن 15 سالگی رسید، کاملا با فرهنگ ایثار و شهادت آشنا شده و مسیر خود را انتخاب کرده بود.
مادر شهید بزرگوار در ادامه افزود: پسرم بسیار خون گرم و شوخ طبع بود و محبتش در دل تمام افرادی که با او در ارتباط بودند می نشست و ارتباط دوستانه با همه برقرار میکرد. با همه سلام علیک داشت و شخصیتش تاثیرگذار در ارتباط با افراد بود. حتی بعد از شهادت در مراسم تشییع پیکر مطهرش ما شاهد تغییر دوستانی که از همه اقشار که با صادق در ارتباط بودند نیز بودیم. صادق نیت خیر داشت و تاثیر مفیدی بر دوستان گذاشته بود. صادق اکثرا در بسیج، تفحص شهدا، مداحی هیئت ها، مساجد و مدرسه فعالیت چشمگیری داشت علل خصوص در رشته های ورزشی، در بیش از 30 رشته ورزشی تبحر داشت و بصورت رسمی در حوزه مربیگری و داوری با داشتن مدرک به فعالیت می پرداخت. حتی به یاد دارم زمانی درخصوص فعالیت های ورزشی به این حجم اعتراض کردم که هر روز به دنبال برنامه های مختلف هستی یک برنامه منسجم برای زندگی انتخاب و حرکت کن که در جواب من گفت؛ من برای تکامل این رشته ها این فعالیت ها را شروع نکردم! پرسیدم برای چه این رشته ها را ادامه میدهی در پاسخ به من گفت؛ برای زمانی که اقا امام زمان (عج) ظهور کرد و در یکی از عرصه ها نیاز بود من شرمنده نباشم و بتوانم در خدمت و رکاب ایشان باشم.
نحوه اعزام و محل شهادتش
از ملاک ازدواج و خاطره
مادر شهید از ملاک و خاطره ازدواجش چینین گفت: پسرم بعد از اصرار ما تمایل به ازدواج را نشان داد. اولویت هایش را خواستم تا بدانم چه چیزهایی برایشان ملاک هست که تنها خواسته اش ازدواج با یک سیده سادات و هم سطح خانواده از نظر فرهنگی و اعتقادی بود. از او پرسیدم دلیل اینکه شرط سادات بودن همسرت را گذاشته ای چیست؟ گفت: «زمانیکه شهید شدم برای مادرم فاطمه زهرا (س) محرم و داماد ایشان باشم. با عنایت خدا، زمان خواستگاری، گفته بود که «بعضی از دوستان بخاطر کار از زندگی گذشتند و بعضی های دیگر نیز بخاطر زندگی از کار گذشتند، من دوست دارم هر دو را کنار هم داشته باشم، به شغلم علاقمندم؛ در کنار این ها از شما میخواهم تا دعا کنید که به شهادت برسم، آرزویم این است.»
بعد از آن جلسه از صادق پرسیدم چه خبر پسندیدی؟ گفت؛ بله از نظر اعتقادی جور هستیم و مابقی کارها را به شما می سپارم تا مورد تایید شما باشد، در تاریخ سوم خرداد 1391 مصادف با دوم رجب، با دهان روزه سر سفره عقد از همسرش خواست تا بار دیگر بر سر سفره عقدش برای شهادتش دعا کند، و در نهایت آرزویش محقق شد و به دوستان شهیدش پیوست.
خبر شهادت
حکیمه غفور درباره شنیدن خبر شهادت صادق گفت: من در دفتر کار مدرسه بودم که پدر صادق تماس گرفت و گفت بیا منزل، صادق به آرزویش رسید و من تنها در پاسخ انا الله و انا الیه راجعون را زمزمه کردم بالاخره جدائی مادر و فرزند بسیار سخت است و همینکه به آرزوی دیرینه اش رسید و در این جامعه غبار آلود، جسورانه در این راه به خدا رسید، جای شکر داشت. زمانیکه پیکر مطهر صادق به فرودگاه تبریز رسید اولین کار من سجده شکر به درگاه خداوند متعال که باعث سرافکندگی نشد و روسفیدم کرد. انشالله پسرم نزد حضرت فاطمه زهرا (س) روسفید باشد.
آخرین
سخن برای مردم و مسئولین
مادر شهید در ادامه افزود: همچون شهدا که وصیت هایشان برای پشتیبانی از ولایت بود، صادق هم استثنا نبود. در وصیت نامه خیلی حرف ها را میشود به عنوان آخرین حرف تلقی کرد ولی اولویت ها را در نظر گرفته بود، دو خط نوشته شده در وصیت نامه پسرم صادق به عنوان مهمترین و آخرین حرف این است: سلام مرا به رهبرم امام خامنه ای برسانید و به ایشان بگوید شرمنده ام که یک جان بیشتر ندارم تا در راه دفاع از حریم اسلام و انقلاب تقدیم نمایم.
تذکر ولایی بودن را به ما میرساند و اگر ما با بصیرت به حرف های ولایت گوش کنیم به هیچ عنوان منحرف نخواهیم شد. یادمان نرود که شهدا رفتند تا امنیت برای کشورمان ایجاد شود. وظیفه اصلی ما نیز در این برهه از زمان باوجود ویروس کرونا، رعایت پروتکل های بهداشتی و حفظ امنیت و سلامت مردم میباشد و یادمان باشد؛ عقل سالم در بدن سالم است و با توکل به خدا ولایتی زندگی کنیم، مشکلات جامعه را کم کنیم و یادمان باشد ما هر زمان جبهه ای داریم، حال جبهه ما بهداشتی و اقتصادی است که امید است سربلند باشیم.
و اما مسئولان که در نظام جمهوری اسلامی مسئولیت قبول میکنند باید قبول داشته باشند که تنها رئیس نیستند بلکه به عنوان مسئول وظایفی دارند تا در قیامت در پیشگاه خدا و شهدا سربلند باشند. هرچند در حال حاضر رضایتی از این عملکردها نداریم اما بخاطر اصل انقلاب و بخاطر ولایت هر چه ولایت بگوید ما لبیک میگوییم.
انتهای متن/
گفتگو از شبنم اسماعیلی