تلاش برای آزادی معلم
با توجه به اینکه همیشه شاگرد ممتاز بود همه فکر میکردند صادق بلافاصله وارد دانشگاه میشود اما او هیچ حرفی از دانشگاه نزد و به جای اینکه برای کنکور سال 1360 آماده شود، مهیای رفتن به خدمت سربازی شد. صادق از نوجوانی، با ضعف چشمهایش مشکل داشت. یکی از آشنایان پیغام فرستاده بود: «من برای صادق به خاطر ضعف چشمهایش معافیت پزشکی میگیرم. حیف است برود سربازی! او با این هوش و معلومات باید برود دانشگاه و درسش را بخواند.» نه صادق این پیشنهاد را قبول کرد و نه خانوادهاش. جنگی بر کشورش تحمیل شده بود که برای مقابله، مرد میدان میخواست و صادقاهل این ماجرا بود. او به خدمت سربازی رفت از سال 60 تا 62.
صادق در طول دو سال خدمت سربازی در ارتش، با اینکه در منطقه جنگی بود، ولی وقتی میشنید سپاه عملیاتی دارد، مرخصی میگرفت و بهعنوان بسیجی به لشکر 31عاشورا میپیوست و در عملیات شرکت میکرد. بعدها خانوادهاش فهمیدند چرا در طول سربازی، آنقدر کم به مرخصی میآمد!
صادق وقتی از خدمت سربازی برگشت، مهمترین برنامهاش آمادگی برای کنکور بود. با اینکه دو سال در منطقه جنگی از درس دور بود، اما در کنکور 62 با رتبه خوبی از رشته فیزیک کاربردی دانشگاه تهران قبول شد. رفت و برگشتش از تهران فقط سه ماه طول کشید! میگفت: «رشته فیزیک راضیم نمیکند. میخواهم پزشکی بخوانم». خیلیها که این را شنیدند گفتند چون صادق در دبیرستان ریاضی خوانده خیلی سخت است که بتواند از پزشکی قبول شود. اما او با پرداخت هزینۀ دانشگاه تهران، از رشته فیزیک انصراف داد و برگشت خوی. خودش با جدیت، درسهای اختصاصی کنکور علوم تجربی را خواند و بالاخره با همت و پشتکار توانست از رشته پزشکی قبول شود. با اینحال، پزشکی، اوج آرزویش نبود. او از جنگ غافل نبود و تکلیفش را در برابر جبهه تمام شده نمیدانست. او پاداش مجاهدتش را در کربلای 5 گرفت. وقتی در دشت شلمچه جان شیدایش خریدنی شد...
منبع : بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی تبریز