فرمانده گردان جندا... پيرانشهر
يکشنبه, ۰۴ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۰۶
می گفت به زودی کردستان را از زیر یوغ اهریمنان دوست نما آزاد خواهیم کرد و آنگاه نوبت آزادی کربلا و سپس قدس است که با همت و یاری جوانمردان اسلام پیروزی نزدیک است.




نوید شاهد آذربایجان غربیفرمانده شهيد «ابوالفضل حسنلو» در شهرستان خوی در سال 1339 در يك خانواده مذهبي و مؤمن تولد يافت. از همان اوان كودكي روح جستجوگرش در پي حقيقت بود و ناآرام، تحصيل علم را نيز دوست مي داشت و تا اخذ مدرك ديپلم تجربي آن را ادامه داد. ناآرامي هاي مناطق كردستان در اكثر مأموريتهاي سپاه فعالانه شركت كرده و با رشادت تمام عمل مي كند و عاقبت به عنوان فرمانده گردان جندا... پيرانشهر در حين درگيري با افراد سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در پنجم شهریور سال 64 كام خويش را با شربت شهادت شيرين کرد.


 با اصرار زیاد فقط مدت7 روز پیش فرزندش ماند

شهید دارای دو خواهر و یک برادر بود. پدر ایشان یک سال قبل از شهادت ابوالفضل، فوت کرد و همه بار زندگی بر دوش مادر فداکارشان افتاد. وی پس از اتمام خدمت سربازی، زمانی که هنوز پدرش دار فانی را وداع نگفته بود؛  با علاقه سرشاری که جهت خدمت در راه اسلام و قرآن داشت با اصرار و پافشاری بسیار به سپاهیان پاسدار انقلاب اسلامی پیوست. او چند روز سر همین موضوع برای قبولاندن آن به والدینش، اعتصاب غذا کرده بود. بالاخره با مشورت با قرآن پدرشان قبول نمود و ایشان با نهایت خوشحالی و خلوص قلب به سپاه رفت و در سمت مربی آموزشی به آموزش برادران پرداخت و بعد از حدود یک سال و نیم خدمت به برادران خویش در  گردان جندا... پیوست.

روزی در جمعی آشنا مادرشان به امر ازدواج وی پافشاری و اصرار نمود که ایشان هم گفت: باید ازدواج من با یک خانواده شهید باشد. در خانواده پیشنهادهای زیادی داده می شد اما او هر خواهر حزب الهی را رد می کرد تا اینکه بالاخره در سال63 در روز میلاد امام حسین(ع) با همسرشان که خواهر یک شهید بود، ازدواج نمود و حاصل این ازدواج یک دختر هفت روزه بود که ایشان روز هفتم تولد فرزندش به مقام والای شهادت نایل آمد.
 در این مدت یکسال و اندی که از ازدواج وی با همسرش می گذشت وی حتی یک ماه کامل پیش همسرش نماند و همیشه در مأموریت و خدمت در سپاه بود و همیشه در جواب اعتراض خانواده که چرا مدت بیشتری پیش ما نمی مانی، می گفت زمان، زمان جنگ و نبرد است. زمان در خانه ماندن و استراحت نیست. حتی مدت سه چهار روزی که در خانه بود همواره اظهار دلتنگی می کرد و می گفت من باید هر چه زودتر برگردم. مخصوصا در دیدار آخر بقدری برای رفتن عجله می کرد که همان روزی که همسرش را از بیمارستان به منزل آوردیم نگاهی به صورت بچه اش نمود و سپس گفت مادر فردا برای رفتن آماده خواهم شد. ولی با اصرار زیاد فقط مدت7 روز پیش فرزندش ماند.


ویژگیهای اخلاقی و علمی و اجتماعی شهید 

به قول مثل معروف که می گویند: شهید مثل شمعی است که می سوزد و زنده می کند، آری او و همه شهدا سوختند تا اسلام و قرآن زنده بماند. زندگی او سراسر ایثار و گذشت بود هرگز در زندگی از کسی کینه  به دل نگرفت. هرگز به مادیات و ظواهر زندگی اهمیت نداد و دل نبست. چنان ساده زیست بود که در منزل غیر از لباس فرم پاسداری لباس دیگری برای خویش نمی گرفت. حتی در روز ازدواجش لباس برای پوشیدن نداشت با یک کت کهنه سر سفره عقد نشست و در جواب اعتراض ما می گفت من لباسم همین پاسداری است.
همان طوری که در وصیتنامه اش قید نموده و دیگران را سفارش کرده که هرگز به دنیا و ماندن در دنیاکوچکترین ارزشی ندهند، خودش نیز همیشه به فکر رفتن بود، می گفت اصلا به آینده خویش نمی اندیشم.
 با همه رفتار بسیار متینی داشت. دیگران را همچو خودش حساب می کرد و می گفت باید آنچه بر خود می پسندیم بر دیگران نیز بپسندیم. هرگز راضی نبود کسی از وی ناراحت شود. زود از وی دلجويي مي كرد. قلب بسیار رئوفی داشت. بسیار با گذشت بود از کوتاهی و تقصیرات  دیگران به آسانی و زود در می گذشت، همیشه به فکر هدایت دیگران بود. بسیار خوش رو و خوش برخورد بود، اصلا عصبانی نمی شد. در صورت بروز مشکل بسیار صبور بود و با دلیل و برهان طرف را به اشتباهش آگاه می ساخت. به والدینش بسیار احترام می گذاشت و می گفت تا عمر دارم از شما مادر جدا نخواهم شد. از حساب خداوند بسیار بیم داشت.
 بسیار شجاع و دلیر بود. دوستانش از شجاعت های وی در جنگ بسیار تعریف می کنند از صمیم قلب امام را دوست داشت و با تمام وجودش به رزمندگان و شهادت عشق می ورزید. در کارش بسیار جدی و سخت کوش بود و همیشه از انجام وظیفه و مسؤولیت انسان حرف می زد. واقعا هر وقت به منزل می آمد تمام دردها و مشکلات را با گفتن و خندیدن حل می کرد و در حضورش کسی احساس ناراحتی نمی کرد.



فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شهید قبل و بعد از انقلاب

شهید ابوالفضل در زمان انقلاب با دوستان مبارزش در تمام صحنه های خونین نبرد بر علیه رژیم طاغوتی شاه شرکت می کرد. چندین بار از طرف ضدانقلابیون شاه دوست مورد تهدید و خانه ایشان در معرض تهدید دشمن قرار گرفت که با پایمردی انقلابیون خنثی شد.
 بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به هسته مقاومت مسجد محل پیوست و شبها را به نگهبانی می پرداخت و با دوستانش جلساتی مذهبی گذاشته بودند که هفته ای یکبار در منازل تشکیل می دادند. سپس داوطلبانه به خدمت مقدس زیر پرچم رفت و در پادگان همواره راهنما و راه گشای سربازان بود و با ته مانده های طاغوتی رژیم مبارزه می نمود. بعد از اتمام خدمتش چندین بار خواست که به سپاه پاسداران بپیوندد اما با مخالفت دوستان و خانواده روبرو می شد که با اصرار بسیار توانست به سپاه بپیوندد.
تحول بسیار عظیمی که در بعد از پیروزی در روحیه شهید به وجود آمد؛ ناآرامی وی و شدت خشم او بود كه ضدانقلاب برایش آرام و قراری نگذاشته بود. روز پیروزی از شدت خوشحالي در پوست خود نمی گنجید و با هر کسی حتی بستگانش سر موضوع مباحثه می کرد. واقعا مصلحت اسلام و قرآن و انقلاب را به تمام زندگیش ترجیح می داد. با شروع جنگ تحمیلی لحظه ای آرام و قرار نداشت و می گفت به زودی کردستان را از زیر یوغ اهریمنان دوست نما آزاد خواهیم کرد و آنگاه نوبت آزادی کربلا و سپس قدس است که با همت و یاری جوانمردان اسلام پیروزی نزدیک است. 


برای از بین بردن منادیان ناحق آزادی قدم بر می داشت 

شهید به علت تماس بیشتر با جنایات گروهک های آمریکایی و روسی در کردستان همواره نفرت و انزجار قلبی خویش را از آنها ابراز می داشت و آنها را مدافعان ناحق و مزدور شرق و غرب معرفی می نمود و همواره شاهد و ناظر کشته شدن فرزندان دلیر و پاکباز این سرزمین به دست این دیوصفتان اهریمن بود و در هر زمانی ما را از جنایات و دورویی های گروهک ها آگاه و روشن می ساخت.
همه گروهک ها را جدا  از خط اسلام وقرآن می دانست و مبارزه با آنها را بر خود واجب می شمرد و پیوسته نبرد در کردستان را بسیار ارزنده می دانست. با ضد انقلابیون و گروهک های منحرف بر خورد قاطع و بسیار خشمانه ای داشت و پیوسته در جهت نابودی و از بین بردن منادیان ناحق آزادی قدم بر می داشت.


نظر شهید درباره جنگ تحمیلی عراق علیه ایران

جنگ تحمیلی عراق را بر علیه ایران یک توطئه کاملا امپریالیستی امریکا می دانست  و می گفت آنها انقلاب ایران را شناختند اما انقلاب اسلامی ایران را هرگز درک نکردند و همواره نقشه هایشان نقش بر آب خواهد شد. رژیم افلقی صدام این دست نشانده آمریکا خیال کرده بود. می تواند با حمله و تسفیر شهرهای ایران خواست اربابان جانی خود را فراهم آورد. زهی خیال باطل که با اراده آهنین دلیران مسلمان ایران روبرو شده و همان طوری که همیشه خداوند یاور حق گویان بوده، پشتیبان حق نیز خواهد بود.




منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده