شهید قادر اندریانی در تاریخ 1339/4/3 در روستای اندریان از توابع شهرستان تبریز دیده به جهان گشود ، وی به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت و در نهایت در تاریخ 1359/3/20 در بانه بر اثر اصابت گلوله آسمانی شد.
فرازی از زندگی نامه شهید قادر اندریانی
شهید قادر اندریانی در سال 1339 در خانواده ی با ایمان و مذهبی در روستای اندریان از توابع شهرستان اهر- ورزقان (ارسباران) استان آذربایجان شرقی چشم به جهان گشود. وی در سنین کودکی در مقطع ابتدایی درس خواند ولی متأسفانه به دلیل مشکلات زیاد در روستا و کارهای طاقت فرسای آن وی نتوانست تحصیلاتش را ادامه دهد. شهید قادر اندریانی بخشی از کتابهای درسی و غیردرسی را شبانه در نزد معلمی خواند و قرآن را نیز در نزد پدرش نصرت اندریانی که قرآن خوان معروفی بود به صورت هجی یاد گرفت. شهید قادر اندریانی فردی با ایمان و نمازخوان بودند و از جوانان مومن و دیندار به حساب می آمدند. همیشه نمازشان را اقامه می کردند و در ماههای مبارک رمضان نیز روزه شان را به جا می آوردند. در ماههای محرم نیز در عزاداریهای اباعبدالله الحسین (ع) از جمله در مراسمهای سینه زنی و زنجیرزنی و شاه حسین و روضه خوانی ائمه اطهار (ع) و نیز در مجالس احکام و قرآن شرکت می نمودند. شهید قادر اندریانی از سنین کودکی در انجام کارها همیشه در کنار خانواده شان بودند و توانسته بودند کارهای بزرگترها را یاد بگیرند و در نبود پدرشان کارهای دامداری و کشاورزی و قالیبافی را انجام دهند. وی در تمام کارهای روستایی کنار خانواده شان دست راست پدر و مادرشان بوده و در کشت غلات و درو کردن و جمع آوری محصولات کشاورزی و علوفه ی حیوانات و آبیاری درختان و زمینهای کشاورزی و در ساخت و سازها یار و یاور پدرش بوده تا اینکه دوره ی خدمت سربازی رسید و دفترچه ی آماده به خدمت گرفتند. یکسال بعد با هم دوره های خود در تیر ماه یا در خرداد ماه سال 1358 از شهرستان ورزقان به تهران اعزام شدند و آموزش سربازی را در تهران دیدند. بعد از تقسیم باز به تهران افتادند وی را از تهران به بانه انتقال دادند چند ماه بعد از بانه به جای دیگر اعزام شدند. دو سه ماه مانده به پایان خدمتشان دوباره به کردستان بانه انتقال یافتند. در همان روزهای آخر 20 یا 15 روز مانده به پایان خدمتشان شهید قادر اندریانی در درگیری کردستان بانه به درجه ی رفیع شهادت نایل آمدند. جناره اش را برادران ارتش جمهوری اسلامی ایران از محل شهادتشان که کردستان بانه بوده به تبریز انتقال داده بودند و بستگان وی جنازه ی آن شهید را از تبریز تا نزدیکی گورستان روستا آورده بودند همه ی اهل روستا خبردار شده بودند الاّ خانواده ی شهید که از هیچ چیز خبر نداشتند. اهل محل همه رفته بودند و جنازه را تا گورستان آورده بودند باز هم خانواده ی شهید خبردار نشده بودند. یکی از زنهای همسایه به مادرم گفته بود تیغه ی علف زن انگشت برادرت را قطع کرده است برو به شوهرت بگو بیاید. مادرم هیجان زده آمد پیش پدرم و آن جریان را برای پدرم بازگو کرد و پدرم آمد که به خانه ی دایی ام برود تا اوضاع را از نزدیک ببیند، ناگهان دایی ام بر سر کوچه مان آمد و بر سرش زد و با های های زد به گریه و گفت قادر گلوله خورده و شهید شده است. بعد از آن گریه و زاری شروع شد سپس بعد از گریه و شیون و زاری همه ی اهل محل برای دفن و کفن به سوی گورستان که پایین ده بود حرکت کردند. روحانیان ده همراه روستائیان به جنازه ی شهید قادر اندریانی نماز خواندند و جنازه آن شهید والامقام را در گورستان روستای اندریان به خاک سپردند.   
فرازی از زندگی نامه شهید قادر اندریانی
برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۳۰ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۷
0
0
دایی خیلی دلتنگیم
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده