نگاهی بر زندگی نامه شهید سید مصطفی ابریشمی
سید مصطفی
ابریشمی اسکوئی فرزند سید رفیع ابریشمی در اول آذر ماه سال 1337 در شهرستان اسکو
در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. وی از همان آغاز کودکی عشق و علاقه زیادی
به مسائل مذهبی داشته و همیشه با به جای آوردن اعمال اسلامی سعی بر جذب کردن افراد
به مساجد و جلسات تفسیر قرآن و مذهبی را داشت و از سن کودکی جزو پرچمداران هیئت
حسینی سادات اسکو بود بخصوص در ماه محرم و رمضان فعالیت بسزایی داشت و عشق و علاقه
زیادی به مکتب اسلام داشته و در خانه یک بلندگوی کوچک به بام نصب کرده بود و در
موقع اذان از ضبط صوت نوار پخش می کرد و مخصوصاً روزهای میلاد و وفات خیلی از
نوارهای مذهبی استفاده می کرد. در زمان تحصیلی جزو شاگردان ممتاز به شمار می رفت و
در سن هفت سالگی وارد دبستان شد و در موقع کودکی بچه ای کم حرف بود و از غیبت کردن
و از حرفهای زننده دوری می جست و سعی همیشه بر این داشته احکام و اخلاق اسلامی در
جامعه پیاده شود و در سال 1358 بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از دبیرستان شهید دکتر
شریعتی فارغ التحصیل شد. وی در رشته علوم تجربی به تحصیل مشغول بوده و بعد از
گرفتن دیپلم به فعالیت و مبارزه خود ادامه داد. در اواخر سال 1356 مبارزات ایشان
همراه با قیام خونین تبریز شروع شد. به هنگام اوج گیری انقلاب اسلامی وی مبارزات
خود را بر علیه طاغوت شدیدتر کرد. در هر کجای منطقه مجلس ختمی برای شهیدان می
گرفتند شهید سید مصطفی حضور داشته و نیز شرکت در تظاهرات و راهپیمایی خونین تبریز
همیشه شرکت داشته. وی دو سه مرتبه هجوم دژخیمان نظام کفر طاغوت قرارگرفته بود.
ایشان در اواخر انقلاب هر روز جهت آوردن عکس امام و اعلامیه ها به تبریز می رفته و
همیشه صحبت از جنایات رژیم طاغوت می کرد و نیز در جلسات مخفی برای براندازی نظام
کفر نقشه ها و برنامه های مفیدی از خود نشان می داد و از همان آغاز سن جوانی به
امام امت لبیک گفت و همیشه اعلامیه ها و عکس امام را به صورت مخفی با سایر برادران
حزب اللهی شبها در سطح شهر پخش می کرد و همچنین نوشتن شعارها در دیوارها بر علیه
نظام کفر پیشقدم بود و یک روز در موقع راهپیمایی دژخیمان هجوم به دستگیری این شهید
شده بوده ولی موفق نشده بودند. ایشان صحبت می کرد از دیوار به منزل یکی از دوستان
پرت شدم و لباسهایم را از تنم کندم که اگر دژخیمان وارد منزل شوند فکر کنند این
نبوده و یک روز هم با سایر برادران تصمیم گرفتن در هر کجای منطقه مشروب فروشی است
نابود کنند. جزو اولین افرادی که برای نابودی مغازه های کثیف هجوم برد این شهید
فعالیت داشته و در اواخر انقلاب جهت براندازی رژیم طاغوت یک برادر روحانی مبارز
شبها سخنرانی داشته و همیشه بر علیه نظام کفر صحبت میکرد و یک شب موقع تمام شدن
سخنرانی در مسجد دژخیمان طاغوت این روحانی را دستگیر کرده بودند. جزو اولین افرادی
که جلو ماشین دژخیمان دراز کشیده بود این به شمار می رفت. شهید گفته بود یا باید
برادرمان آزاد شود یا ما کشته شویم. در پیروزی 22 بهمن انقلاب اسلامی ایشان در
درگیریهای تبریز و مخصوصاً درگیری کلانتری 4 جلوی ترمینال شرکت داشته و همیشه
پیشتازان انقلاب اسلامی بوده و با پیروزی انقلاب به رهبری امام خمینی و با تشکیل
کمیته های انقلاب اسلامی شهید سید مصطفی مدتی فعالیت در کمیته داشته جهت حفاظت از
انقلاب اسلامی شبها پاس نگهبانی می داد و پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
در شهر جزو اولین افرادی بود که به عضو سپاه در آمد و با اعتقاد قلبی که به ولایت
فقیه داشت سعی می کرد اهداف سپاه را همیشه خط مشی خود قرار دهد. بالاخره مدتی در
سپاه فعالیت کرد و با گروههای چپ و راست به شدت مبارزه می کرد تا اینکه با تجاوز
رژیم وابسته به استکبار جهانی عراق جنگ بر علیه کفر آغاز شد و شهید سید مصطفی
وظیفه شرعی دانست برای اولین بار در دیماه 1359 برای مقابله با کفار به جبهه
سوسنگرد اعزام شد و در عملیات مهدی (ع) شرکت نمود. دو ماه و نیم در جبهه علیه کفر
جنگید و پیروزمندانه به شهر خود بازگشت و فعالیت خود را در شت جبهه آغاز کرد و در
موقع دستگیری منافقین ایشان در تهران بوده و چند تا از منافقین را خود بدون اسلحه
دستگیر کرده بود و برای دومین بار در آبانماه سال 1360 به جبهه بستان اعزام شد و
در عملیات طریق القدس شرکت کرد و پیروزمندانه به شهر خود بازگشت و مدتی کوتاه در
پشت جبهه فعالیت داشت که برای سومین بار در اسفند ماه سال 1360 به جبهه دزفول
اعزام شد و در عملیات فتح المبین شرکت نمود و بعد از آزادسازی منطقه دزفول دوباره
برای استراحت مدتی کوتاه به مرخصی آمد و چهارمین بار که می خواست برود مادرش به
سید مصطفی گفته بود که شما دیگر نرو و بگذار برادرت برود و ایشان تا به حال نرفته.
شهید در جواب گفته بود: قلبم اینجا گرفته می شود. شب که می خوابم توی خواب یک نفر
صدایم می زند سید مصطفی زود به جبهه بیا و بالاخره چهارمین بار به جبهه دارخوئن
اعزام شد و در عملیات بیت المقدس در تمام مرحله ها شرکت داشته و در آخرین مرحله
آزادسازی خونین شهر در تاریخ 1361/3/3 به درجه رفیع شهادت نائل شد. او به دوستان
همسنگرش گفته که تا آزادسازی خونین شهر به شهر خود باز نخواهم گشت و پیکر پاک او
یک روز بعد از فتح خونین شهر با شکوه خاصی که در حد یک شهید در راه خداست تشییع شد
و با شهادت خود اراده ملت ایران و رهبر خود را که دفع هر تجاوز گر است استوار
ساخت.
از خصوصیات
شهید می توان گفت که او همیشه سعی می کرد اعمالش برای رضای خدا باشد و از آنجا که
برایش مفهوم شده بود که شهید می شود هر وقت که جبهه بوده اصلاً دوست نداشت به
خانواده و وابستگان خود تلفن کند ولی از آنجا که الهام شده بود که شهید می شود یک
روز مانده به حمله خرمشهر با تمام برادران و خانواده اش تماس تلفنی داشته این دفعه
موقع رفتن به جبهه با برادران حلالیت می خواست و قلبش همیشه برای مستضعفان و رهبرش
می طپید و برای عبرت گرفتن از رهنمودهای امام امت به جماران می رفت تا امید قلبی
باشد برای رسیدگی به حال محرومین و آرزو می کرد که تمام افراد جامعه در حالتهای
عرفانی از جمله دعای کمیل و در نمازهای جمعه و نمازهای جماعت و جلسات مذهبی امام
عزیز را دعا کنند و دنباله رو خون شهیدان باشند و سفارش می کرد صف نمازهای جمعه و
دعای کمیل را ه که با شکوهتر رونق دهید و همیشه یادآور می شد که در مقابل این
گروههای ضد انقلاب و منافقین چپ و راست تا نابودی آنها ایستادگی کنید و در خط
اسلام و امام حرکت کنید و نگذارید خون ما هدر رود و به برادران توصیه می کرد اسلام
بهترین راههاست و پوینده و کوشنده این راه باشید و در دعاهایتان امام زمان (ع) و
اماممان را از یاد نبرید.