مروری بر زندگی نامه شهید اسماعیل میر اسماعیل زاده
شهيد اسماعيل مير اسماعيلزاده در نهم آذر ماه سال 1341 در خانوادهاي مومن و
مذهبي متولد شد. فرزند چهارم خانواده و بسيار مهربان و باهوش بود. كودكياش مصادف
بود با زماني كه امام خميني را تبعيد كرده بودند و روحانيون مبارز را هر روز يكي
پس از ديگري روانه زندان ميكردند. ده ساله بود كه پدر خانواده در اثر آوار ديوار
منزل مسكوني كه نيمه كاره بود به ديار باقي شتافت و سنگيني امور به دوش مادر بخت
برگشته خانواده كه 35 سال بيشتر نداشت با 5 بچه ريز و درشت و يك بچهاي كه تو راه
بود گذاشت، نه حقوقي و نه درآمدي. دل كوچك اين پسر بچه با اين همه بدبختي به درد
ميامد وقتي ميديد هر روز همه گريه ميكنند يك روز بيل و كلنگ برداشت كه ميروم
آقاجون را از خاك بيرون بياورم تا مامان اينقدر گريه نكند. با اين وضعيت بد خانواده
بعد از چند سال فلاكت با اينكه بچه درسخواني بود مدرسه را رها كرد و براي كمك به
برادر بزرگش كه در اهواز در يك شركت خانهسازي كار ميكرد رفت. در جريان انقلاب به
تبريز برگشت و در فرصتهاي پيش آمده به مسجد ميرفت و در جلسات قرآن شركت ميكرد.
هميشه نمازش را اول وقت ميخواند و قرآن ميخواند. علاقه خاصي به خواندن دعاي ندبه
در صبح جمعه داشت. با ايمان و عالم به اينكه پيروزي حتمي نزديك است از انقلاب با
شركت در تظاهرات و ساير فعاليتهاي انقلابي حمايت ميكرد. بعد از انقلاب با وانت
كار ميكرد و كمك خرج خانواده بود و يك مدتي هم جوشكاري ميكرد تا اينكه به خدمت
مقدس سربازي رفت. دوران آموزش را در مشگين شهر پادگان شهيد بيگلري گذراند سپس به
منطقه قوشچي (كردستان) اعزام شد زماني بود كه گروهكهاي منافق در غرب كشور دست به
شرارت ميزدند وقتي به مرخصي ميآمد ميگفت به سنگر رفتنمان با خودمان است اما
برگشتنمان با خداست. يك وقت است كه ميبينيم سر همسنگريهاي كناريمان را
ناجوانمردانه بريدهاند و روي سينههايشان گذاشتهاند. بعد از مدتي به آبادان
(اروند رود) اعزام شدند. تنها جبهه ژاندارمري كه آن طرف آب بعثيها بودند دائم از
زمين و هوا گلوله ميباريد. عيد 1363 به مرخصي آمد با اينكه زخمي بود و پشتش از
گردن تا كمر تركش خورده بود با اعتقاد به اينكه دفاع از كشور وظيفه هر فرد ايراني
است تا آخرين قطره خون شجاعانه جنگيد طي آخرين تماس تلفني با مادرش بعد از دلداري
و دعوت به صبور بودن از اوحلاليت خواسته و گفته بود كه ديگر بر نميگردد. سرانجام
اواخر ارديبهشت سال 1363 شربت شهادت را مستانه نوشيد و دعوت حق را لبيك گفت. خدايش
قرين رحمت فرمايد.