زندگینامه سردار شهید سید عمران حسینی
جوانمردی وی همواره زبانزد خاص و عام بود که با وی نان و نمک خورده بودند به عهد خود وفا کرد و جام شهادت را سر کشد
به گزارش نوید شاهد آذربایجانشرقی :شهید سید عمران حسینی در سال 1320 در روستای اسپران واقع در 25 کیلومتری شهر تبریز دیده به جهان گشود. پدرش میرعلی از مبارزان آن دیار علیه رضاخان بود و گروهی به نام«لُت لر» را رهبری می کرد، پدر بزرگش میر اسماعیل سیدی بزرگوار بود که هنگام حملة روسها به آن منطقه به واسطة کراماتی که اهل محل از وی به یاد داشتند و آوازه و هیبت معنوی ایشان به گوش سربازان روس رسیده بود، روسها از عظمت و شخصیت آن پیر موحد می ترسیدند و به همین دلیل خانواده ی میر اسماعیل از گزند آزار روسها جان سالم به در برده بودند، در سال 1337 فقط سید عمران 10 ساله بود که اولین بار طعم تلخ زندان و بازداشت را چشید. به خاطر اینکه علیه ارباب آن زمان در محلی به نام «شور دره» میان همسالان خود به همراه پدر حرفهای  تند و آتشین گفته بود. او در جوانی اندک سهم الارثی که از پدر به وی رسید را صرف سیر و سفر در اطراف و اکناف ایران نمود و با کوله باری از تجربه به زادگاهش برگشته در حالی شعلة اشتیاق مبارزه با طاغوت در قلبش روشن بود و مرگ پدر که به دست اربابان ظالم آن دیار و با توطئه آنها جان شریفش را از دست داد قویترین انگیزه بود که به خونخواهی از پدر مبارزش، ریشه ظلم و جهل را از آن منطقه بزداید. او توانسته بود بی هیچ معلم و مدرسه ای خود درس بخواند و مدرک دیپلم را دریافت کند. سال 1350 با دختری از خانواده ای مومن و نوحه خوان ازدواج کرد «زرنشان تیغ زن» همسر شهید که هنر فرش بافی او زبانزد اهالی روستا بود همراه و یار شایسته سید در راه مبارزه با ایادی طاغوت شد. مبارزه با جهل بی سوادی را از کوکان خود شروع کرد برای تشویق آنها به درس از همان 4 سالگی کتابهای مصور تهیه می کرد به گونه ای که فرزند اولش توانست در سن 7 سالگی وارد کلاس سوم دبستان شود. از خدمات ارزنده این سید بزرگوار، ساخت مدرسه روستا، از بین بردن حوضچه قدیمی که به طور غیربهداشتی جهت استحمام اهالی مورد استفاده قرار می گرفت و باعث شیوع بیماریهای میکروبی بود و بازسازی حمام عمومی روستا، پیاده کردن طرح پیکار با بی سوادی که خود از آموزشیاران روستا بود و مدرسه شبانه را راه اندازی کرد، حمایت دائم از زنان و دختران قالیباف و احقاق حق آنها که توسط اربابان و تاجران فرش مورد استثمار قرار می گرفتند. مبارزه با ژاندارمری آن منطقه که بارها هنگام جمع آری امانات از مردم برای برگزاری جشن های شاهنشاهی، مورد ضرب و شتم قرار گرفته و وی را روانه زندان کرده بودند. در روزهای انقلاب، توزیع اعلامیه های امام خمینی در دانشگاه تبریز باعث اخراج وی که مدتی جزء نیروهای خدماتی دانشگاه گشته بود، شد.
 - پس از پیروزی انقلاب ارتباط تنگاتنگ با دفتر شهید آیت الله قاضی طباطبائی که بعدها به عنوان نماینده این دفتر جزء فعالان رأی گیری حزب جمهوری اسلامی در روستای اسپران و روستاهای اطراف بودند و در این راه به مدت سه شبانه روز توسط مأموران مخفی حزب رستاخیز دستگیر و تا دم مرگ پیش رفته بودند و لحظه های آخر با کمک یکی از دوستانش از مهلکه جان سالم به در برده و فرار کرده بود. جمع آوری عکسهای روحانیون مبارز و تهیه آلبوم دستی- مطالعة آثار و کتب دکتر علی شریعتی و عکاسی از مراسم عاشورا از فعالیتهای مورد علاقه شهید محسوب می شد. این سید بزرگوار با مطالعه و تجربه در طب سنتی به عنوان فردی حاذق در درمان بیشتر بیماریهای اهالی روستای اسپران کمک حال اهالی بودند و در زمانی که هیچ گونه دکتر و درمانگاهی در روستا نبود تنها فردی بودند که به یاری بیماران از کودک و پیر و مردم و زن می شتافتند.  در کمک به فقرا و بی سرپرستان همچون الگوی راستین شان امام علی، پیشقدم بودند، دستی در هنر دوزندگی داشتند و برای کودکان بی سرپرست لباس با دستان خود دوخته و تهیه می کردند و حتی گاهی برای آنها غذاهای مخصوص که سوغات سفرهای ایشان به شهرهای مختلف ایران بود درست کرده و به خانه فقرا می فرستادند. کارگاهی را با کمک همسرشان راه اندازی کرده بودند و تعدادی از کودکان بی بضاعت در آنجا توسط همسر شهید فرشبافی می آموختند و حقوقی نیز دریافت می کردند. داشتن خط خوش، توان طراحی و نقاشی و مطالعه کتاب از ویژگی هایی بود که کودکانش در طی رشد خود از پدر دیده و آموخته بودند و امروز نیز تعدادی از آنها به همین هنرها رو آورده و تحصیلات عالیه دانشگاهی در این زمینه دارند.
 سال 1360 اوایل جنگ گوئی که قرار از سید گرفته شده بود راهی جبهه های جنوب شده در نامه هایی که طی 50 روز جنگیدن در جبهه اهواز کنار شهید دکتر مصطفی چمران نوشته بود درد سنگین و تجاوز بعثی ها به کودکان وز نان خوزستان بر قلب وی نمایان بود. در اشعاری به مقداد و یاسر و سلمان و ابوذر، به یاران صدر اسلام قسم یاد کرده و آنها را سرمشق خود قرار داده بود که داد این مظلومان هموطن را از بعثیها بگیرد که او در شجاعت و جوانمردی همواره زبانزد خاص و عام بود که با وی نان و نمک خورده بود ند به عهد خود وفا کرد و جام شهادت را سر کشد. همسر 7 فرزند به یادگار مانده از او را با سختی و مشقت فراوان بزرگ کرد و به وصیت همسر شهیدش عمل نمود. مهمترین خواسته سید تحصیل علم و تهذیب اخلاق فرزندانش بود، همسر شهید ناگزیر از روستا به شهر تبریز مهاجرت کرد تا امکان تحصیل در رده های بالاتر برای فرزندانش فراهم آید. اکنون تمام فرزندان شهید به دانشگاه رفته اند و سه تن از آنها جزء افراد فوق جامعه محسوب می شوند. آنها در کسوت نویسنده، کارگردان، گرافیست و مدرس دانشگاه و آموزش و پرورش مشغول خدمت رسانی به جامعه متدین ایرانی هستند. شهید در تاریخ 22/5/63
[1]. لُت لر: به زبان ترکی آذری به معنای کسی که از مال دنیا چیزی نداشته و کنایه به مردان رند و خداجویی است که حق پرستی پیشه آنها بوده و وابستگی دنیوی نداشته و به دفاع از مظلومان گرد هم آمده بودند.
منبع : مرکز اسناد آذربایجانشرقی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده