نامه شهید محمدرضا حلاج باغ میشه
حسین جان شما در غرب و من در جنوب فارغ از دنیا و بدون اینکه روی همدیگر را ببینیم در مقابل دشمن ایستاده ایم
 
مختصری از زندگینامه ی شهید محمدرضا حلاج باغمیشه
به گزارش نوید شاهد آذربایجانشرقی :شهید محمدرضا حلاج باغمیشه از یک خانوادة مذهبی در سال 13/1/1345 در شهر تبریز در یکی از محله های قدیمی شهر، خیابان باغمیشه، کوچه سرچشمه، چشم به جهان گشودو در جنگ تحمیلی در دفاع مقدس و حضور داوطلبانه در جبهه های حق علیه باطل و مشارکت شجاعانه داشت  در چندین عملیات جنگ ترک تحصیل کردند و به جبهه اعزام شدند .  و سرانجام ایشان در سال 13/1/1367 همزمان با سالروز تولدش در عملیات بیت المقدس 2، تپه قوجار (ماووت) در اثر اصابت خمپاره دشمن به درجة رفیع شهادت نائل آمد.
 
خدمت برادر عزیزم حسین علی اصغری رسیده و ملاحظه فرمائید.
با درود و سلام محضر مبارک بقیه ا… حضرت مهدی (عج) و با درود و سلام بر محضر نایب بر حقش امام خمینی و با درود و سلام نثار رزمندگان جان بر کف جبهه های نبرد حق علیه باطل که با حضور خود در جبهه عرصه را بر دشمنان اسلام تنگ و تنگتر می کنند. انشاء الله که با سلامتی راه کربلا را باز کرده و زیارت حرم مقدس امام حسین (ع) نصیبمان گردد. پس از عرض سلام و احوالپرسی خدمت برادرم امیدوارم حالت خوب بوده و باشد. باری اگر از احوالات اینجانب بخواهی جویا شوی الحمدلله سلامتی حاصل و جای هیچگونه نگرانی نیست و فقط نگرانی من از دوری و فراق شما می باشد. حسین جان شما در غرب و من در جنوب فارغ از دنیا و بدون اینکه روی همدیگر را ببینیم در مقابل دشمن ایستاده ایم بدون اینکه با ظواهر مادی دنیا خودمان را سرگرم کنیم و بدون اینکه فکر دنیا باشیم و گول دنیا را بخوریم و هدف ما جز خریداری آخرت چیز دیگری نمی باشد. موقعی که شما در جبهه بودید من هم بعد از شما با علی برادرم در تاریخ 21/10/1364 عازم جبهه شدیم و چون از آدرس شما بی اطلاع بودم نتوانستم برایتان نامه بنویسم تا از حال یکدیگر غافل نمانیم. بعد از عملیات والفجر 8 الان چند روزی است که به مرخصی آمدیم البته من در آنجا اسم نویسی کرده و جزو مشمولین سپاه شده ام ممکن است مرخصی های ما جوری نباشد که بتوانیم همدیگر را ملاقات کنیم اگر نتوانستیم در شهرمان همدیگر را زیارت کنیم حتماً در کربلا به همدیگر خواهیم رسید و اگر در راه رسیدن به کربلا لیاقت شهادت یافته و شهید راه حق کشتیم در آن دنیا می توانیم برای همیشه با هم باشیم. حسین جان من آدرس شما را از مادرتان گرفته ام و در اینجا همه سلامت و مشغول زندگی هستند. از طرف خانواده ات نگران نباش و در دعاهایت از یاد ما غافل نباش. دلم برایت تنگ شده است اگر توانستی نامه برایم بنویس. دیگر عرض قابلی ندارم. انشاء الله که خداوند ما را از یاد خویش غافل نگرداند و شرّ نفس عماره را از سرمان کوتاه بفرماید. ما دوستی داشتیم در ایامی که در جبهه اشنویه بودیم که شهید شد و به آرزوی خودش رسید. می دانی که چه کسی را می گویم. رضا خلفازاده او رفت و ما نتوانستیم از او حلالیت بخواهیم و بگوییم که اگر شهید شدی شفاعت مان را بکن ولی حالا که همدیگر را داریم پس اگر هر کدام لیاقت و توفیق شهادت یافتیم همدیگر را در آن دنیا شفاعت کنیم و امیدوارم که مرا حلال کنی. اگر از دوستانی که من هم آنها را می شناسم و تو از آنها خبری داری برایم در نامه بنویس احوالاتشان را و انشاء الله با پیروزی بتوانیم همدیگر را ببینیم.
خداحافظ و به امید دیدار.
 برادر حقیر شما و بنده روسیاه خداوند: محمدرضا حلاج باغ میشه
منبع :مرکز اسناد آذربایجانشرقی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده