دست و دلمان را چون گندمزاری طلائی، طوفان دوری از شهدا می لرزاند
به گزارش نوید شاهد آذربایجانشرقی :تو از جنس بلوری مثل باران و ای کاش چون همیشه واژه های روشنت را که سرشار از حضور عشق است به کویر دلتنگی مان بباری. دست و دلمان را چون گندمزاری طلائی، طوفان دوری از شهدا می لرزاند. دلم می خواهد امروز گلواژه های خیس اشعارم را نثارت کنم. یادش ما که نباشد. انگار در لابه لای غوغای خزان گم می شوم یا در وسعت دریای زمان از خودم دور می افتم. چه زیباست دمی از قید و بند « همه» رها شدن و « تو» را سرودن، دلم می خواهد از آفتاب گرم عشقت که بر جانمان نشسته بگویم و غرق تماشایت شوم که چگونه با آفتاب وجودت جاده های سرد و تاریک و دلمرده را روشن می کنی. دلم می خواهد دوباره ببینم که چگونه به زندگی بها می دهی و آسمان و آفتاب، به خاک غرق به خونت بوسه می زنند. تو آبرو اعتبار تاریخ مردانگی این سرزمینی و عَلَم جاودانگی نام و یادت بر فراز قله های باورمان همیشه در اهتزاز.