وصیتنامه پاسدار شهید بزرگوار سلمان رضائی
می روم شاید نینوائی را بیابم ودر عاشورای دوران ، هدیه ناقابلی در راه پیروزی حق بر باطل واسلام برکفر در پیشگاه مولایم مهدی ( عج) تقدیم نمایم
به گزارش نوید شاهد آذربایجانشرقی :
 بسم الله الرحمن الرحیم
 ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء »
 « عند ربهم یرزقون
 با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران  حضرت امام خمینی وبا درود به روان پاک شهدای صدر اسلام از کربلا تا کربلای ایران وبا عرض سلام به خدمت مادر و دوستان وآشنایان امیدوارم که همیشه تحت توجهات حضرت مهدی ونایب او بوده باشید. در این موقع از شوق در راه وقدم گذاشتن در آن ، زبان انسان بند می اید وکلمه ها را تکرار می کند ونمی تواند مقام این را ه را درست وآنطور که هست بیان کند . امام خمینی میفرماید : من خدمتگزار شما هستم . پس ما
 چه هستیم وشما را به خدا قسم میدهم که از راه امام خارج نشوید وپای امام را محکم بگیرید امروز حسین زمان تنهاست و امروز فرزند فاطمه در برابر سپاهیان وابرقدرتهای پست وبی یاور است امروز کربلای انقلابمان خون می خواهد و من میروم تا به یزید ویزیدیان زمان بفهمانم که شهادت بالاترین آرزوی ماست می روم شاید نینوائی را بیابم ودر عاشورای دوران ، هدیه ناقابلی در راه پیروزی حق بر باطل واسلام برکفر در پیشگاه مولایم مهدی ( عج) تقدیم نمایم وبه این آب وخاک ایران عزیز ومکتب اسلام برگردن ما حق دارد در نگهداریش کوشش کنیم ونگذاریم بدست اجنبیان از بین برود واسلحه ام را به زمین نگذارید وراهم را ادامه دهید که اطمینان دارم که ادامه خواهیدداد ورهبر را تنها نگذارید وهمیشه از او تبعیت کنید امیدوارم هیچ وقت به من ناکام نگوئید چون در نهایت کامم را گرفتم که بهترین نعمتهاست.

 پدرو مادرعزیزم از اینکه حس می کردم در مکان راحت قرار بگیرم ودر سنگر نباشم غمگین بودم من نمی توانستم به خود بقبولانم که برادران خود در مرزها شهید شوند ومن هرروز شاهد این باشم که فلان قدر کشته یا فلان قدر زخمی شد. پدرومادر در اعزامم چگونه من میتوانستم مشاهده کنم که هر روز عده ای از بهترین جوانان ما کشته می شوند ومن به کارهای روزمره مشغول باشم میدانم از دست دادن من شاید سنگین باشد ولی غم از دست دادن حسین ( ع) بر فاطمه زهرا سنگین نبود مگر نبودند که کشته شدند تا دین اسلام پا بر جا باشد من هم به نوبه از آقا وسرورم حسین ( ع) درس مبارزه وجهاد ودرس شهادت را یاد گرفتم من آموختم که زندگی مادی نکبت بار است ونباید منتظر باشم که مرگ ما را فرا گیرد. بار الها در رهت هرکس بمیرد زنده است زندگی بی عشق تو ننگ است وبی ارزنده است حاضرم در راه دین جداگردد سرم من بمیرم باک نیست اما بماند رهبرم
  سلمان رضائی - تاریخ 17/11/62
 
سلمان رضایی فرزند محمود در سالذ 1345 در تبریز به دنیا آمد و بعد از شروع جنگ پاسدار رسمی گردید و بارهابه جبهه های کردستان اعزام و برگشته بود که در نهایت در عملیات خیبر به شهادت رسید و در مزار شهدای وادی رحمت تبریز آرام گرفت 
منبع : مرکز اسناد آذربایجانشرقی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده