این بار بدون شهادت به شهر برنمی گردم
يکشنبه, ۰۴ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۰۲
شهید برای اولین بار به جبهه کردستان اعزام و در سنگر های پیرانشهر رشادتها و مبارزاتی که از خود نشان داد و منافقین منطقه را به ستوه آورد و در جبهه همیشه در دعاهای کمیل و نمازهای شب شرکت می جست .روحیه شهید به حدی بود که بعد از سه ماه نبرد بی امان در کردستان به مراغه مراجعه کرده فقط یک شب پیش مادرش ماند
به گزارش نوید شاهد آذربایجانشرقی :
شهید یعقوب مقدم در سال 1346 در شهرستان مراغه در خانواده مذهبی و متوسط متولد شد . شهید در سن دو سالگی از وجود پدر محروم گشت از آنجائیکه پدر شهید یک کارگر بود . شهید در سن 7 سالگی در دبستان نظامی مشغول تحصیل گردید و ضمن تحصیل تحت تکلف مادر و برادر خود بوده و بعد از 5 کلاس درس به علت فقر مالی از تحصیل دست کشیده و به فرش بافی مشغول شد و در زمان انقلاب از آنجائی که شهید در یک خانواده مذهبی بزرگ شده بود و در براندازی رژیم سهم بسزائی داشت به ندای امام امت لبیک گفته و در گروه مقاومت نصر ثبت نام نموده و بعد از دوره های متعدد و فعالیتهای انقلابی سه ماه به طول انجامید و برای اولین بار که شهیدمی خواست به همراه برادر بزرگ خود به جبهه اعزام شود . او را به علت کمی سنش از ثبت نامش به جبهه جلوگیری می کردند .
خدا شاهد است با التماس و گریه ای که کرد تا اینکه اجازه به او داده شد . شهید برای اولین بار به جبهه کردستان اعزام و در سنگر های پیرانشهر رشادتها و مبارزاتی که از خود نشان داد و منافقین منطقه را به ستوه آورد و در جبهه همیشه در دعاهای کمیل و نمازهای شب شرکت می جست .روحیه شهید به حدی بود که بعد از سه ماه نبرد بی امان در کردستان به مراغه مراجعه کرده فقط یک شب پیش مادرش ماند و به مادرش سفارشات فراوان به عنوان وصیت گفته است که ، مادر جان اینبار چشم ازمن بردارید که بدون شهادت به شهر خود باز نخواهم گشت و بعد از شهادت من خانه را تزئین کرده شیرینی پخش نمائید و سنگر مرا خالی نگذارید .شهید از مادرش خداحافظی کرد و دوباره به جبهه اعزام شد و بعد از اتمام سه ماهش در جبهه دوباره سه ماه دیگر تمدید دوره نموده تا در عملیات پیروزمندانه والفجر 4 شروع شده بود شرکت نماید وبا اصرار بیش از حد شهید به خط مقدم رفته و در خاک عراق مجروح گردید و به بیمارستان منتقل میشود و بعد از 12 روز که در بیمارستان بود به شهید می گویند که به مراغه شهر خودت برو تا مدتی استراحت کنی ولی شهید دوباره با همان زخمی که در تن داشت این یشنهاد را قبول نکرده و دوباره به خط مقدم جبهه اعزام می گردد و بعد از مدتی با تنی پاک در سال 62 در عملیات در ادامه همان عملیات (والفجر 4 ) در خاک عراق به شهادت می رسد
روحش شاد راهش پر رهرو باد .
خدا شاهد است با التماس و گریه ای که کرد تا اینکه اجازه به او داده شد . شهید برای اولین بار به جبهه کردستان اعزام و در سنگر های پیرانشهر رشادتها و مبارزاتی که از خود نشان داد و منافقین منطقه را به ستوه آورد و در جبهه همیشه در دعاهای کمیل و نمازهای شب شرکت می جست .روحیه شهید به حدی بود که بعد از سه ماه نبرد بی امان در کردستان به مراغه مراجعه کرده فقط یک شب پیش مادرش ماند و به مادرش سفارشات فراوان به عنوان وصیت گفته است که ، مادر جان اینبار چشم ازمن بردارید که بدون شهادت به شهر خود باز نخواهم گشت و بعد از شهادت من خانه را تزئین کرده شیرینی پخش نمائید و سنگر مرا خالی نگذارید .شهید از مادرش خداحافظی کرد و دوباره به جبهه اعزام شد و بعد از اتمام سه ماهش در جبهه دوباره سه ماه دیگر تمدید دوره نموده تا در عملیات پیروزمندانه والفجر 4 شروع شده بود شرکت نماید وبا اصرار بیش از حد شهید به خط مقدم رفته و در خاک عراق مجروح گردید و به بیمارستان منتقل میشود و بعد از 12 روز که در بیمارستان بود به شهید می گویند که به مراغه شهر خودت برو تا مدتی استراحت کنی ولی شهید دوباره با همان زخمی که در تن داشت این یشنهاد را قبول نکرده و دوباره به خط مقدم جبهه اعزام می گردد و بعد از مدتی با تنی پاک در سال 62 در عملیات در ادامه همان عملیات (والفجر 4 ) در خاک عراق به شهادت می رسد
روحش شاد راهش پر رهرو باد .
منبع : مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان آذربایجانشرقی
نظر شما