شهید اردیبهشت
جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۰۱:۴۰
شهید جواد نوبخت البرزی فرزند ابراهیم در سال 1342 در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. او در تاریخ 26/2/60 بر اثر اصابت ترکش خمپاره در جبهه آبادان زخمی می شود و بلافاصله به بیمارستان طالقانی آبادان منتقل می شود و در همانجا شهید می شود.

جواد نوبخت البرزی در بیستم شهریور ماه سال 1344 هجری شمسی یکی دو روز به آخر ماه رمضان بدنیا آمد. تا پایان دورۀ راهنمائی تحصیل کرد. دبستان، سال اوّل و دوّم در مدرسه «بدر»، خیابان انقلاب (چهارمردان) و سوّم نیز در مدرسۀ «باقریه» کوی شهید آسید حسن، خیابان آذر، سال چهارم در مدرسه «امیرکبیر» خیابان باجک. خانواده در سطح پایینی از زندگی بودند و اجاره­نشین در یک اتاق بودند. پدر ایشان ابراهیم نوبخت و کارگر ساختمانی و بی­سواد هستند.

از خصوصیات شهید در دوران کودکی، ایشان باهوش، خوش­استعداد و فعال بود. مذهبی و متعصب و مجاهد در راه عقیده بود. قبل از انقلاب خاندان سلطنت را مسخره می­کرد در برنامه­های جنبش شاهنشاهی نظیر چهارم آبان و ششم بهمن شرکت نمی­کرد. هنوز به تکلیف نرسیده بود که از نامحرم پرهیز می­کرد. همیشه شاگرد اوّل بود و گاهی اوقات معدّل 20 داشت. سال اوّل و دوّم و سوّم راهنمایی را در دو سال پشت سر گذراند. روشنگر و خوش­اخلاق بود. بحث و جدل سیاسی و مذهبی می­کرد. مدّت کوتاهی باطریسازی شهید اسدالله آزادی نژاد کار می­کرد. در برنامه­های جهاد سازندگی شرکت می­کرد. روشنگری و افشاگری (قبل از انقلاب در مورد شاه و خاندان و بعد از انقلاب در مورد بنی و صدر و لیبرالها و سازشکاران و منافقین) فعّالیتهای تبلیغاتی (پخش پوستر، تراکت، اعلامیه)، شرکت در تظاهرات و شعارهای ضد شاهی در مدرسه و خیابان.

در اولین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری فعالیت می­کرد امّا نه برای بنی صدر. می­گفت به بنی صدر رای ندهید. گوش به فرمان، حرف­شنو، صمیمی و مهربان بطوریکه بعد از شهادتش خلاء محبّت او نسبت به نزدیکان محسوس است. هر وقت فرصت می­کرد به منزل خواهران سر می­زد و در صلۀ رحم پیشتاز بود. علاقه­مند، فعّال، پرجوش، و در مسائل سیاسی عقیدتی با هر مخالفی بحث می­کرد و هر موافقی را مطلع و روشن تر می­کرد. در دوران انقلاب گوش به فرمان امام بود و بیش از همه به امام عشق می­ورزید و در مقابل کوچکترین بدگوئی نسبت به امام، به شدت ناراحت می­شد و عکس­العمل نشان می­داد.

سّنش برای اعزام به جبهه کم بود. در فتوکپی شناسنامه­اش افزایش داد و از روی آن فتوکپی دیگری برداشت و به سپاه داد با التماس از پدر و مادر رضایت و امضاء گرفت و آنها را بوسید. به شهادت عشق می­ورزید. به همسنگران می­گفت برایم «سرود شهیدم من» بخوانید تا خوابم ببرد. در سنگر نیز با همرزمان بحث­های سیاسی ـ مذهبی داشت. در 25 یا 26/2/1360 در آبادان به شهادت رسید. محل دفن این شهید در شیخان می­باشد. میزان اثر شهادت شهید در خانواده و محل کار و زندگی امتحانی بود برای خانواده که سرفراز بیرون آمدند، ایمان و اعتقادشان عمق یافت. دوستانش متأثر شدند. همرزمانش محلّه را به نام او گذاشتند. مسابقات فوتبال به نام او برگزار کردند. روز تشییع جنازه مصادف بود با روز وفات حضرت زینب کبری سلام الله علیها و بازار قم برای اولین بار تصمیم گرفتند روز وفات حضرت را تعطیل کنند و کرد و در ضمن دو شهید دیگر نیز تشییع شدند لذا جمعیّت در حدّ یک راه­پیمائی بود. متأسّفانه وصیت­نامه شهید به دست نیامد. امّا در نامه­اش آمادگی برای شهادت و استقبال از آن مشهود است. به شهید بهشتی بسیار عشق می­ورزید. بغض شدیدی به بنی صدر داشت. در جبهه: به آوای قرآن علاقه داشت. بعد از شهادت جزء وسائل او یک نوار قرآن بود. در سنگر با خط خود نوشت: بهترین شیوۀ زندگی جنگ در میدان حق و باطل و بهترین راه رسیدن به خدا، شهادت است.

منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده