همکارانش که در سوریه، در اوج اضطراب های جنگ همراهش بودند، می گویند: هادی را می توان در 2 کلمه خلاصه کرد: آرامش و لبخند.

این روزها به تکرار تاریخ نشسته ایم و در کوچه هایمان جوانانمان را مانند دسته های گل روی دست می برند. بعد از 8 سال دفاع مقدس، شهادت تبدیل به یک رویا شده بود. اما این روزها در شهادت باز شده. و جوانان امروز ما برای پیوست به کاروان شهدا راهی حرمین عراق و سوریه شده اند. تا از کاروان شهدا جا نمانند. این بهانه ای شد که گذری داشته باشیم بر زندگی شهید مدافع حرم هادی باغبانی، شهید که شهادت را با لنز دوربین اش ثبت کرد و تا آخرین لحظه زندگی اش لحظه های زیبایی را خلق کرد.


شهادت از لنز دوربین

تولد

در 14 آذر سال 62 سومین فرزند خانواده باغبانی، در بهشهر متولد شد. نامش را هادی نام گذاشتند. به دلیل شغل پدر به بندر ترکمن منتقل شدند. بعد از 6 سال زندگی در بندر ترکمن، باز بخاطر کار پدر راهی فیروزکوه شدند.

ریشه های مستندسازی

هادی از 8 سالگی به عضویت بسیج درآمد و فعالیت فرهنگی خود را آغاز کرد. هادی از نوجوانی علاقه خاصی به مستندسازی داشت و از همان موقع دوربین به دست میگرفت. سوژه اولین فیلم مستند هادی، پدرش بود. هادی از رفتن پدرش به محل کار فیلم کوتاهی تهیه کرد. به این شکل اولین فعالیت مستندسازی هادی کلید خورد. بعدها که بزرگتر شد به کلاس های حوزه هنری بابلسر رفت و بعد از گذراندن دور ه های آموزشی، به صورت حرفه ای این کار را دنبال کرد.

تحصیل

هادی تحصیلات مقدماتی اش را در فیروزکوه گذراند سپس در رشته حسابداری در دانشگاه فنی کرج پذیرفته شد. اما پس از مدتی تغییر رشته داد. مدرک کارشناسی اش را در رشته ارتباطات اجتماعی از دانشگاه بو علی تهران اخذ کرد.

ازدواج

هادی در 15 اردیبهشت 86 با دختری متدین و تحصیل کرده از خانواده مذهبی ازدواج می کند. که حاصل این ازدواج دختری است به نام رضوانه، که در سال 89 به دنیا آمد.

آرامش و لبخند

هر وقت با همسرش به بابلسر می رفتند، هرروز به زیارت امامزاده ابراهیم علیه السلام می رفت. بسیار متواضع و مهربان بود. نسبت به روزی حلال دقت عجیبی داشت. خیلی خوش اخلاق بود. همکارانش که در سوریه، در اوج اضطراب های جنگ همراهش بودند، می گویند: هادی را می توان در 2 کلمه خلاصه کرد: آرامش و لبخند


شهادت از لنز دوربین

رضوانه

همرزم اش می گفت: یک شب در فیلم هایی که آورده بود تا با هم ببینیم، در یکی از فیلم ها یک دختر بچه 3ساله عرب سرش را از پنجره بیرون آورده بود و با هادی حرف می زد.دختر که حر ف های هادی را نمی فهمید شکلک در می آورد و می خندید. دیدم چهره هادی منقلب شد. یاد دخترش افتاد. رضوانه را خیلی دوست داشت. وقتی تلفنی با هم حرف می زدند این علاقه مشخص بود.

آغاز رسمی مستندسازی

فیلمبرداری اجلاس بیداری اسلامی را بر عهده داشت. ولی به صورت جدی از سوریه کار مستندسازی را شروع کرد. فیلم های جالبی را از بسیج نیروهای مردمی در سوریه تولید کرد. هادی 24 ساعت فیلم از مناطق آزاد شده سوریه تهیه کرد و بعد از آن شهید شد.

سعی کن زنده برگردی

اولین سفرش که آمد سوریه با هم آشنا شدیم. خیلی خوشحال بود و شور و حال خاصی داشت. می خواست سریع دوربین را بگیرد. چون دوربین جدید بود و می خواست به اصطلاح بچه ها دوربین را بشکند. همان موقع که دوربین را گرفت، رفت در اتاق و شروع کرد به بررسی کردن آن. فردایش آمد و گفت: خیلی دوربین خوبی است. کار باهاش را یاد گرفتم. وقتی می خواست اعزام بشه بهم گفت: چه سفارشی داری؟ گفتم: سعی کن زنده برگردی.

اطلاع از جنگ

وقتی قضیه تعرض به حرم حضرت زینب سلام الله علیها را شنید خیلی ناراحت شد. می گفت: مرگ همه جا همراه آدمه! خوش به حال کسایی که در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها شهید می شوند.

همسر شهید تهرانی مقدم استاد بنده بود. وقتی در مراسم شهید تهرانی مقدم حاضر شدم خیلی از شهادت صحبت کرد و بهم گفت: تو هم مثل همسر این شهید خیلی صبور و مقاوم باید باشی.

اعزام

بالاخره اعزام شدیم، اول به حلب رفتیم. هادی خیلی ذوق داشت و خوشحال بود. هر دو مستندساز بودیم.

قرار شد از هم جدا شویم و هر کدام به یک منطقه برای تهیه مستند برویم و شب که برمی گشتیم در هتل می نشستیم و کارهای همدیگر را می دیدیم و در مورد تولیداتمان بحث می کردیم.

پرکار بود

هر شب سر باطری کلی با هم کلکل داشتیم چون دوربین هامون شبیه هم بود. وقتی شب ها برمی گشت می نشست تا باطری ها را شارژ کند و فیلم ها را خالی کند و و فولدر کند و توضیحاتش را تایپ کند. تا وقتی این کارها را نمی کرد نمی خوابید.

شجاعت

از حضورش در سوریه فقط من خبر داشتم. همسرش فکر می کرد که برای مصاحبه با شخصیت های لبنانی به لبنان می رود. بار اول که از سوریه برگشته بود می گفت که صدای تیر و ترکش هایی که از بالای سرش رد می شد را می شنید.آنجا فهمیدم شجاعتش خیلی بالاتر از این حر فهاست. می گفت بعد اذان صبح از آن طرف خط فریاد می زدند: « لبیک یا یزید، لبیک یا معاویه » . بهش گفتم: چرا اینقدر جلو می روی؟ گفت: از جلو خیلی چیزها را بهتر میشه نشان داد.

یک بار یک سلفی تعقیبشان می کنند، هادی و همراهانش می روند در یک ساختمان نیمه کاره که پنهان شوند. اما می فهمند عده ای از تکفیری ها طبقه بالا هستند. می گفت خیلی صحنه های خوبی از درگیری با تکفیری های طبقه بالا ضبط کردند.

شهید آوینی

هادی علاقه زیادی به شهید آوینی داشت. هم از نظر فنی و تاکتیکی و هم از نظر نوشتاری با فیلم های شهید آوینی خیلی تمرین می کرد.

سبک خاص

فیلم هایی که هادی گرفته بود به لحاظ فنی و موضوع سبک خاصی داشت. سبکی که خود هادی درست کرده بود و میشه به نام هادی معرفی کرد، یکی دو تا سوژه داشت و آنها را دنبال می کرد. در درگیری و استراحت و غذاخوری و.... دنبالشان می کرد. روایت آدم ها را می خواست در بیاورد و معتقد بود که هر یکی از اینها یک روایت منحصر به فرد بود.


شهادت از لنز دوربین

شهادت

در اولین اعزام 30 روز در سوریه بود. پس از آن 4 روز استراحت کرد و برای بار دوم راهی شد. چند روز گذشت، دوشنبه شب بود و برای ماموریتی عازم غرب کشور بودم که پیامکی از همرزمان هادی به دستم

رسید که: «هادی شهید » باورم نمی شد، زنگ زدم از صحت خبر مطمئن شوم. در 28 مرداد 92 در آخرین جنایت گرو ههای تروریستی، مخالفان حکومت بشار اسد در درگیری های مناطق حاشیه ای دمشق توسط تکفیری های جبهه النصره، هادی تا لحظه آخر دوربین را از خودش جدا نمی کند. وقتی شهید شد دوربین دست تکفیری ها افتاد و فیلم هایی که تا لحظه آخر شهادت گرفته بود، توسط آنها در بی بی سی و رسا نه های ضد انقلاب پخش شد، این هم کار خدا بود ....

تشییع

30 مرداد پیکرش را به ایران آوردند. و در محل سکونتش در حکیمیه تهران تشییع شد. چه غوغایی بود. بعد هم به زادگاهش به بابلسر انتقال پیدا کرد. تشییع آنجا بهتر از تشییع تهران بود. رضوانه را که آوردم بالای سرش نگذاشتند پدرش را در آن حالت ببیند. عکس هادی را گذاشتند روی پرچم ایران و رضوانه عکس را بوسید. بعد در گلزار شهدای امامزاده ابرهیم برای همیشه به خاک سپرده شد.

بابای قهرمان

بعد از شهادت هادی، رضوانه چند بار پرسید: بابا کجاست؟ می گفتم: بابا رفته سر کار عزیز دلم. گفت: پس چرا دیگه زنگ نمی زنه؟! دلم خیلی براش تنگ شده. می خواهم بهش بگم عکسش رو خیلی جاها زدند.

مناجات

گم کرده ام من راه را، راه ده این بنده گمراه را، چشم دارم از گنه پاکش کنید قبل از آنکه در لحد خاکش کنید. بر در آمد بنده بگریخته، آبرویش ز عصیان ریخته، خود بگفتی شب تو با من راز کن، بی نیازا!

آمدم، درب باز کن. الهی اکر باران عنایتت به سنگ دلم نرسد دانه فطرتم می میرد. الهی در هفت شهر عشق گردیدم، عشق هفت شهر در تو دیدم. الهی توبه نکردم، عمری گذشت. توبه کردم زعمری که گذشت.

دیدار با آقا

بعد از شهادت هادی به دیدار حضرت آقا رفتیم. ایشان کمی در مورد جنگ سوریه و ضرورت دفاع و شهادت صحبت کردند و بعد از صحبت های ایشان ما خصوصی خدمت ایشان رفتیم. حضرت آقا روی عکس هادی نوشته بود: «یاد شهید عزیز! هادی باغبانی گرامی باد » سید علی خامنه ای 19/6/92

شاهد جوان، 136

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده