وصیت نامه توأم با مناجات زیبای شهید مقصود دباغی نژاد
بسم الله الرحمن الرحيم
خداى عزيزم تو مرا بهتر از من مىشناسى اگر در تمام زندگى عملى باصطلاح صالح انجام داده باشم من مى گويم خالص نبوده حالا تو بهتر مي دانى اقرار مىكنم كه بنده خوبى براى تو نبودم و كمتر از آن هستم كه با تو سخن گويم.
چگونه پيش تو برگردم كه از شرم و خجالت مي ميرم. مي دانم تو حسين (ع) را خيلى دوست دارى مي دانم كه حسين دوست و محبوب توست مي دانم كه حسين بنده شايسته توست آخه عاشق صادقى بود او راست گفت كه تو را دوست دارد و ثابت كرد آن زمان كه فرزند شش ساله اش را در دست مباركش تير باران كردند و خون گلويش را ريختند مولايم حسين خون اصغرش را گرفت و بسوى آسمان پرتاب كرد و عرض كرد: الهى! حسين ديگر چيزى ندارد كه در راهت بدهد.
عرض مي كنم الهى من خيلى نا چيزم و اعتراف مى كنم كه خيلى بدم از همه بدتر منم؛
ولى خدا تو مى دانى كه حسين (ع) را خيلى دوست دارم و على (ع) را دوست دارم و حضرت
محمد (ص) را دوست دارم و امام زمان (ع) را خيلى دوست دارم امام امت را خيلى دوست
دارم تو خودت شاهدى كه هر كه بتو نزديك است من او را دوستش دارم و هميشه تلاش كرده
ام كه خوب باشم ولى همت نداشتم و شيطان و نفس اماره خيلى به من فشار آورده اند و
من خيلى به خودم ظلم كرده ام. الهى! تو خيلى پاكى و تمام ناپاكيها از سوى من است
هر چه خود را ناپاك يافتم تو را به سبحانى در يافتم؛ هر چه به عيوب نفسانى خودم پى
بردم همانقدر تو را بى عيب يافتم؛ هر چه خود را نيازمند فهميدم تو را بى نياز
دانستم و آنگاه كه دلم را زنده فرمودى مست در عشقت آرزوى لقاء نمودم و آنگاه كه از
تو غفلت نمودم دلم مرد و هر دم كه فكر تو از دلم خالى شد شيطان در او داخل شد. واى
بر من! تو لطف كردى و من گناه. تو كَرَم كردى و من بى ادبى. تو بخشيدى و من عاصى
تر شدم. واى بر من! واى از اين خجالت! من حقم است كه عذاب شوم اگر عذاب مى كنى بكن؛
ولى بگو كه بخشيده اى. اگر مي سوزانى بسوزان؛ ولى اي كاش بتوانم تو را دوست داشته
باشم و در جهنم فرياد زنم: اى
اهل جهنم! من كه دارم مي سوزم بخاطر گناه خودم هست و هيچ از خدا ناراحت نيستم كه
عين عدالت هست و آتش جهنم كه مرا مى سوزاند آتشى است كه در دنيا از نفهمى ها و كج
رويهاى خودم و از گناهان خودم درست شده است و فرياد مى زنم كه: چون خدايم مرا مي
سوزاند پس دوستش دارم. مي سوزم ولى دوستش دارم. مى ميرم ولى دوستش دارم. كباب مي
شوم ولى خدا را مى خواهم. خدايا! كمكم كن. نه به بهشت فكر مى
كنم و نه به جهنم؛ به خودت فكر مي كنم. دنيا را دادم به دنيا پرستان دنى و پست،
باشد تا كام دل را از او بگيرند ؛ باشد تا از تو دور بشوند؛ باشد تا دم فرو بستن
چشم و بيدار بشوند و (واحسرتا) بخورند.
اى مردم! اى انسان ها! شما انسانيد؛ خداى من بشما (قسم) خيانت نكنيد و فكركنيد و بيدار شويد؛ بفهميد مرگ در كمين شماست؛ بدانيد دنيا بازى و سرگرمى است. محل زندگى ما در آن دنياست؛ به اين دنيا دل مبنديد؛ اگر به خدا ايمان داريد اطاعت از او و صاحبان امرش بكنيد و اطاعت كردن تنها به گفتن فايده ندارد خودتان را فريب ندهيد؛ دارم اعلام مي كنم همه گناهكاريد عجیب شما را از خدايتان باز ندارد؛ هى نگوئيد كه چگونه زندگى كنم؛ بگوئيد كه براى چه زندگى بكنم؛ دو روز دنيا تمام مي شود، به فكر آن دنيا باشيد كه آنجا چگونه زندگى كنيد، اينجا هر طور باشد تمام مي شود؛ اينجا اين دنياى خاكى براى انسان ملكوتى زندان است؛ قفس است؛ ببريد از اين دنيا ميله هاى آهنين اين دنيا را، بشكنيد زنجيرهاى وابستگى به اين دنيا را، پاره كنيد؛ خود را بسازيد و به استقبال مرگ بشتابيد از همه ببريد و به او بپيونديد؛ باز گشت همه ما بسوى اوست. هر چه هست اوست ما همه هيچيم باقى اوست ما همه فانى هستيم اين زندگى نيست كه شما داريد.
اى مردم! بدانيد كه زندگى و زنده كسانى هستند كه
دل آنها به نور ايمان روشن است و ايمان دارند و آنها همين طرفداران بى نام و نشان
حضرت امام خمینی هستند؛ اين شهيدان و خانواده هاى محترم آنها هستند كه زنده
هست. همينها، اين پير مردها كه مي روند جبهه و در پشتيبانى با ديده هاى گريان و
لب هاى ذاكر و قلب پاك به دين خدا خدمت مى كنند؛ همین مادران؛ همين پاسداران و
بسيجى ها، آنهائيكه امثال غلامحسين عزيزم و محسن پاكم و ساير شهدا و يعقوب صبورى و
رضا بابازاده و سايرين جان دادند؛ ايشان زنده اند و حقيقت وجود و آفرينش را فهميده
اند؛ بقيه عين كِرم به خود مى لولند و غافل اند از اينكه مرگى هست و همه رفتنى
هستيم و به حساب و كتاب ما خواهند رسيد؛ گناه نكنيد بياييد توبه كنيد و بر گرديد؛
خدا شما را دوست دارد او را دوست بداريد. خدايا! تو را قسم به جان حسين عزيزت كه
اجازه بفرما خون نا مقدسم را به خون حسين محبوب (ع) مخلوط نمايم. مي دانم آنچه كه
زشتيهاى عمل مرا مىشويد تا حدى كه من نامه عملم طورى پاك شود كه اجازه ورود به
محل انس را داشته باشم و اجازه داشته باشم وارد سراپرده قُدسَت گردم؛ آنجا كه محل
قرب است و محل خود را نديدن و خدا را ديدن؛ آنجا كه فقط توئى و غير از تو نيست و
آنجا كه به لقاء تو برسم. خدا خون است خونم كه در راه عشق تو ريخته شود و بشويد هر
آن كه چه شستنى است از موانع و حجاب بين من و تو. اگر شهادت نصيبم كنى بمادرم نيز
صبر عطا فرما تا از امتحان قبول بشود و به خواهرانم و به فرزندانم توفيق يقين و
ايمان و صداقت و شهادت بده تا بندگان خوبت باشند و تو از آنها راضى باشى.
به مادرم بگوئيد ناراحت نباشد زود باشد تا در اين دنيا همديگر را ملاقات
كنيم و آنوقت متوجه خواهد شد كه اگر غصه اى هم خورده از جيبش رفته و افسوس خواهد
خورد و پشيمان خواهد شد كه چرا جشن نگرفته و همه مادران را متوجه اين حقيقت بزرگ
نكرده است كه اگر فرزندشان شهيد شده بدانند كه به بالاترين و بلند ترين مقام
خوشبختى كه از حد تصور خارج است رسيده اند و آنوقت آرزو خواهند كرد كه اي كاش تمام
فرزندانشان را در راه خدا ى بسيار خوب و عزيز فدا مي ساختند.
برادران و عزيزانم، ما طرفدار انقلاب اسلامى هستيم اسلام بر مبناى قرآن
مجيد استوار مي شود كه تمامى دستورات و قوانين آن الهى بوده و دست بشر در او نرفته
است و اگر روزى قرآن مجيد بصورت بشر ظاهر بشود حتما رسول خدا (ص) و يا على (ع) مي
شود؛ پس بنابر اين، انقلاب اسلامى ما بايد بر اساس افكار و سيره رسول خدا به حركت
خود ادامه دهد و غير از اين باشد انقلاب اسلامى نيست و امروز هر كس در هر لباس ودر
هر پست و مقام بخواهد از خط رسول اكرم (ص) وعلى (ع) كه در امام خمينى عينيت يافته،
خارج بشود ضد انقلاب است و بايد جامعه اسلامى او را شناخته و دست او را از انقلاب
اسلامى كوتاه كند. فريب ظاهر اشخاص و شخصيت افراد را نخوريد و بقول مولاى ما على
(ع) اشخاص را با حق بسنجيد نه حق را با اشخاص و بدانيد كسانيكه خودشان را نشناخته
اند نخواهند توانست جامعه را بسازند. كسانى مي تواند عدالت اجتماعى را بوجود
بياورند كه خودشان عادل باشند و مكتب اسلام است كه مي تواند انسانها و جامعه را
بسازد و اگر كسى نتواند دستورات و احكام اسلام را در وجود خود حاكم نمايد، چگونه
مى تواند اسلام را در جامعه حاكم نمايد شما همه امام را الگو قرار بدهيد ببينيد
فكر امام چيست و هميشه خود را با اولياى خدا مقايسه كنيد تا بجائى برسيد انشاالله.
برادران عزيز مسجد را بدانيد و آگاه باشيد راهى كه برادر ايماني ام
غلامحسين توفيقى پيمود، همان صراط مستقيم است بيدار شويد و يك آن از خودسازى و
تزكيه نفس، غفلت نكنيد. از عموم برادران مسجد كه همه عزيزان من هستند مى خواهم كه
برادرى را بين خودشان حفظ كنند و تقوا پيشه كنند و با خدا باشند و هرگز اختلاف
نكنند و بحرف مسئولين گوش كنند انشا اله و اگر برادر حسين حسنزاده شهيد نشد و
برگشت تمام مسئوليت مرا چه در مساجد و چه در محله بعهده بگيرد و همه عزيزانم را
توصيه مى كنم كه از او تا زمانيكه درراه خداست اطاعت كنيد چون او نتيجه تمام تلاشم
مى باشد.
یک روز مانده به اعزام
مقصود دباغی نژاد
شناسه شهید: متولد تبریز 1331.12.01 / شهادت در عراق، جزیره مجنون/
1362.12.07 (عملیات خیبر)
منبع: موزه شهدای استان آذربایجان شرقی