زندگینامه شهید محمد بالاپور قائم مقام فرمانده گردان امام حسین(ع) لشگرمکانیزه 31عاشورا
دومين
فرزند خانواده بالاپور در سال 1341 ه ش در شهرستان تبريز به دنيا آمد . پدرش مغازة
شيشه بري داشت ، ولي از درآمد کافي براي اداره خانواده اش برخوردار نبود . خانه اي
كه محمد در آن بزرگ شد ، شامل يك حياط چهل متري ، يك اتاق و يك دهليز تنگ بود كه
بنا به گفتة مادرش : « بچه ها نمي توانستند پاهايشان را دراز كنند . »
وقتي
محمد هفت ساله شد ، او را در دبستان ترقي ثبت نام كردند و او دوره دبستان را طي
كرد ، و سپس وارد مدرسه راهنمايي فرهنگ شد و دوران راهنمايي را با موفقيت پشت سر
گذاشـته ، و به مقطع متوسطه رسيد . به هنرستان صنعتي وحدت رفت و در رشته برق مشغول
به تحصيل شد . اين دوران با اوج گيري انقلاب اسلامي مصادف بود ، و او نيز با وجود
ممانعت خانواده ، مشتاقانه به خيابانها و به ميان تظاهرات مردم شتافت . يك بار در
تظاهرات بر اثر استنشاق گاز اشك آور بيهوش شد . در اين ايام ، محمد و دوستانش در
مجمعـي به نام كانـون ياس ، فعاليت هاي فرهنگي و سياسي مي كردند و به تكثير
اعلاميه هاي حضرت امام خميني (ره) و نوارها و توزيع آنها مي پرداختند .
پس
از پيروزي انقلاب در مسجد شالچيلار فعاليت مي كرد ، و سپس به مسجد شهيدي رفت . با
تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، به عضويت اين نهاد درآمد . او در سپاه ، در
واحد اعزام نيرو مشغول به كار بود و به جذب و اعزام نيروهاي بسيجي به جبهه مي
پرداخت . همزمان تحصيل را ادامه داد و ديپلم گرفت .
محمد
به ديدو بازديد ازاقوام وآشنايان اهميت زيادي مي داد و از اين طريق ، رابطة
تنگاتنگي با فاميل برقرار كرده بود . از دوستان او در اين دوران ، نيكنام و قربان
خاني بودند كه هر دو بعدها به شهادت رسيدند .
با
شروع جنگ تحميلي ، او كه دانش آموز سال چهارم متوسطه بود ، شركت در جنگ را براي
خود واجب دانست .او مي گفت : « بايد فرمان امام را لبيك بگوييم . » و به اتفاق بچه
هاي مسجد ، روانه جبهه شد .
در
طول سالهايي كه محمد در جبهه حضور داشت ، يك بار مجروح شد ، اما مجروحيت مانع از
حضور مجدد وي در جبهه نشد . پس از بهبودي نسبي ، بلافاصله گفت : « بچه ها در جبهه
تنها مي مانند و من بايد بروم . » و مي رفت .
تلاش
هاي محمد تنها در جبهه خلاصه نمي شد . او و دوستـانش در پشت جبهـه ، فعاليت هاي
خيرانديشانه بسياري در مورد محرومين انجام مي دادند . او به همراه چند تن از بچه
هاي مسجد كه اكثر آنها بعدها شهيد شده اند ، حقوق هاي اندك خود را روي هم گذاشته و
براي خانواده هاي بي بضاعت ، وسايل زندگي تهيه مي كردند .
حضور
طولاني و تجربيات محمد سبب شد كه در سال 1362 ، به عنوان معاون گردان امام حسين
(ع) انتخاب شود ، اما اين مسئوليت تأثيري در روحيه و چگونگي برخورد او با نيروها و
ديگران بر جاي نگذاشت و تواضع و فروتني را همچون گذشته حفظ كرد . او در گردان امام
حسين (ع) پا به پاي نيروهاي تحت امر فعاليت مي كرد و لحظه اي از پا نمي نشست . در
آن زمان اصغر قصاب عبداللهي ، فرماندة گردان امام حسين (ع) بود . هنگامي كه اصغر
قصاب عبداللهي در عمليات بدر در سال 1363 به شهادت رسيد ، از طرف سپاه به محمد
گفتند كه تو بايد فرماندهي گردان را بر عهده بگيري ، ولي محمد از پذيرش آن سرباز
زد و تا پايان عمر ، معاون گردان باقي ماند . مهرباني و سادگي رفتار محمد در گردان
امام حسين (ع) سبب شده بود كه همه نيروها او را رازدار خود بدانند و حرف هاي خود
را با او در ميان بگذارند . محمد نيز به طور پنهاني به آنها كمك مالي مي كرد و
مشكلات آنان را مرتفع مي نمود و سنگ صبور آنان بود .
محمد
براي مراسم تاسوعا و عاشورا اهميت زيادي قائل بود و همواره سعي مي كرد اين مراسم
به صورت باشكوهي برگزار شود . در دهة محرم ، مراسم عزاداري امام حسين (ع) را كه
يكي از برنامه هاي معروف گردان امام حسين (ع) بود ، رهبري مي كرد و طبل مي نواخت .
از جمله مستحباتي كه محمد بالاپور به آن اهميت بسيار مي داد ، غسل روزهاي جمعه بود
و به شدت به آن پاي بند بود . در روايات وارد است كه مداومت بر اين عمل مستحبـي (
در صورت عمل به تكاليف ديگر ) ، مانع از انهدام بدن بعد از مرگ مي شود . به همين
خاطر ، بالاپور از جمله كساني بود كه به خوبي آن را مراعات مي كرد . علاءالدين
نورمحمدزاده درباره آرزوهاي محمد مي گويد : « تنها و يا بزرگ ترين آرزويش شهادت
بود . » اين آرزوي محمد بالاپور به زودي تحقق يافت و او در عمليات كربلاي 5 ، در
شلمچه به شهادت رسيد .
پيکرمطهر
شهيد محمد بالاپور ، چهل روز در بيابان شلمچه ماندن ، پس از تشييع در وادي رحمت
تبريز آرام گرفت .
منبع : مرکز اسناد ایثارگران بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان شرقی