زندگینامه شهید رحمت الله اوهانی زنوز فرمانده محور عملیاتی لشگر مکانیزه 31 عاشورا
اولین فرزند یك خانواده مذهبی و كشاورز ، در روستای
زنوز مرند متولد شد و تحت تربیت پدرومادرش قرار گرفت . پس از طی مراحل كودكی ، در
سن هفت سالگی در دبستان بابك(سابق) شهرستان مرند ، شروع به تحصیل كرد و تحصیلات
خود را تا مقطع راهنمایی در مدرسة سعدی ادامه داد .
به
علت فقر مالی خانواده ، قادر به ادامه تحصیل نشد و مدتی در مزرعه ، همراه پدرش
كشاورزی كرد . چون تأمین معاش زندگی بر پدرش سخت می گذشت ، رحمت الله به نیروی
هوایی پیوست ، ولی به علت مذهبی نبودن فضای حاكم بر نیروی هوایی حکومت پهلوی، از
كارش منصرف شد و به زادگاهش برگشت .مدتی بعد به تبریز رفت و در یكی از كارخانه های
شهر مشغول كار شد ؛ ولی آنجا را نیز به علت روزه خواری علنی تعدادی ازهمكاران ،
ترك كرد و به روستای زنوز بازگشت .
از
خصوصیـات اخلاقی وی ، این بود كه اغلب اوقات فراغتش را با خانواده اش می گذرانـد .
بسیـار فعـال بود و به هیئتهـای مذهبی عشق می ورزیـد . در دستة زنجیرزنان شركت می
كرد و دسته به همت او به راه می افتاد .
دیگر
ویژگی های اخلاقی رحمت ، متانت و صبوری ، همراه با بی باكی بود . شخصیت رحمت الله
با گذشت زمان ، دستخوش تحول شد و به تدریج مراحل عرفان راطی کرد . تواضع بیش از حد
او همگان را متعجب می كرد .
در
اواخر سال 1356 ، به خدمت سربازی رفت و بعد از آموزش مقدماتی در پادگان ( عجب شیر
) ، به بیرجند و از آنجا به تهران اعزام شد . زمانی كه در تهران بود ، انقلاب
اسلامی مردم ایران وارد مرحله ی حساس وسرنوشت سازی شده بود . رحمت الله به دستور
امام خمینی ، مبنی بر ترك پادگانها پاسخ مثبت داد و با لباس شخصی ، به خیل مردم
انقلابی تهران پیوست . چون در زمان خدمت راننده بود ، شروع به تبلیغات با ماشین
های بلندگودار و پخش نوارهای مذهبـی و نوارهای سخنرانی امام كرد . پس از پیروزی
انقلاب اسلامـی ، در سال 1359 ، به عضویت رسمی سپاه پاسداران اسلامی مرند درآمد و
به حكم سپاه ، مسئولیت كتابخانة آن منطقه را به عهده گرفت . با آغاز جنگ تحمیلی
عراق علیه ایران ، در شهریور ماه 1359 ، با كاروان متشكل از پاسداران وبسیجیان
مرند ، عازم مناطق جنگی شد . پس از اتمام مأموریت ، مسئولیت هلال احمر مرند به وی
واگذار شد . در سال 1360 ، با دومین اعزام كاروان سپاه تبریز به مناطق جنگی رفت و
با مسئولیت فرمانده گروهان عملیاتی ، در شكست محاصره آبادان حضور داشت . پس از
بازگشت به زادگاهش ، در مقابل اصرار اطرافیـان مبنـی بر ماندن در شهر می گفت : «
از امام زمان خجالت می كشم كه در اینجا بمانم . » به دنبال آن ، رحمت الله از هلال
احمر مرند استعفا كرد و دوباره به جبهه رفت . در عملیات فتح المبین ، با سمت
فرمانده گروهان در خدمت جنگ بود و پس از مرخصی كوتاهی ، دوباره به جبهه جنوب
بازگشت . در عملیات بیت المقدس ، به عنوان مسئول محورخط در عملیـات شركت داشت .
زمانـی
كه برادرش نعمت الله در اسـارت حزب دمكرات ,یکی از گروهکهای خود فروخته وعامل
دشمنان مردم ایران بود ؛ در عملیات رمضـان ، فرماندهـی یكی از گردانهای عملیاتی را
بر عهده داشت . با نزدیك شدن زمان عملیات مسلم بن عقیل ، تیپ عاشورای آذربایجان
تشكیل شد و این زمانی است كه برادرش از اسارت آزاد می گردد . با شروع عملیات مسلم
بن عقیل ، هر دو برادر به اتفاق هم در عملیات شركت می كنند ، و نعمت الله به
شهـادت می رسد . با شهادت برادر ، رحمت الله می گوید :
الحمدلله
نعمت ، به آرزوی دیرینه اش كه همانا شهادت در راه خدا بود رسید ، چون خودش گفته
بود كه من نباید در دست اشرار حزب دمكرات بمیرم .
رحمت
الله در عملیات والفجر مقدماتی ، مسئولیت تیپ عاشورا را به عهده داشت . در عملیات
والفجر 4 ، فرماندهی محور عملیاتی تیپ عاشورا با او بود و در عملیات خیبر ، محور
عملیاتی لشكر عاشورا را اداره می كرد . در این عملیات بود كه حمید باكری ، یكی از
دوستان بسیار نزدیكش به شهادت رسید . رحمت الله در عرض چند سال حضور مستمر در جنگ
، تنها یك بار به مأموریت پشت خط آمد و آن هم قبل از عملیات خیبر بود كه مسئولیت
آموزش نظامی و فرماندهی عملیات پادگان مرند را پذیرفت . اما پس از اطلاع از شروع
عملیات ، پادگان را رها كرد و در منطقه عملیات خیبر حضور یافت . پس از بازگشت از
عملیات خیبر بود كه تصمیم به ازدواج گرفت .
به
گفته مادرش :
رحمت
الله در این باره با كسی صحبت نمی كرد ، زیرا فرد توداری بود تا این كه ما به
ایشان گفتیم ازدواج كن ، و ایشان در پاسخ گفت : « به خواستگاری دختر خاله ام بروید
. » مراسم عقد وی و خانم عطیه عمرانی زنوز ، بسیار ساده و در شهرستان جلفا برگزار
شد ، و آن دو بعد از ازدواج به زنوز برگشتند .
حاصل
این ازدواج ، دختری با نام وحیده است . در سال 1364 ، در طی عملیات والفجر 8 ، در
فاو زخمی شد و به ناچار چند روزی را در مرخصی بود ، ولی تحمل نیاورد و دوباره به
منطقه عملیات بازگشت ، در حالی كه هنوز زخمهایش مداوا نشده بود . رحمت الله در
نامه های خود كه برای اعضای خانواده می نوشت ، تأكید می كرد : « سعی كنید فرامین
امام را دریابید و از رهبری ایشان الهام بگیرید . » او همیشه زندگینامه و وصیت
نامه شهدا را مطالعه می كرد و در طی مرخصی به دیدن خانواده شهدا می رفت . بسیار
فروتن و متواضع بود و در تمام صحنه همی جنگ وانقلاب حاضر بود ونقش به سزایی داشت .
در
تمام مدتی كه در لشكر عاشـورا حضور داشت ، كسی حتی خانواده اش نمی دانستند كه چه
مسئولیتـی دارد . وی به بسیجی ها علاقه فراوانی داشت و در این خصوص می گفت : «
دوستی من با بسیجی ها برای رضای خداوند متعال است . »
بعد
از عملیات والفجر 8 كه رحمت الله پس از مجروحیت به ناچار چند روزی را در مرخصی به
سر برد ، علی رغم اصرار اطرافیـان برای شركت در عملیاتهای كربلای 4 و 5 ، به منطقه
بازگشت . در عملیات كربلای 4 بود كه بر اثر اصابت تركش خمپاره شصت در منطقه شلمچه ،
در تاریخ 5 دی 1365 ، به شهادت رسید . پیکرمطهرش در روستای زنوز مرند به خاك سپرده
شده است .
منبع:"فرهنگ
جاودانه های تاریخ"(زندگینامه فرماندهان شهید آذربایجان شرقی)