سال 1338 ه ش در خانواده ای فقیر و مستضعف در تبریز متولد شد . خانواده ای مستأجر كه درآمد آن از طریق میجوری ( مرتب كردن كفشهای مردم در مساجد و مراسم ) یا حمل و نقل بار تأمین می شد . حسن ، سومین فرزند خانواده بود

سال 1338 ه ش در خانواده ای فقیر و مستضعف در تبریز متولد شد . خانواده ای مستأجر كه درآمد آن از طریق میجوری ( مرتب كردن كفشهای مردم در مساجد و مراسم ) یا حمل و نقل بار تأمین می شد . حسن ، سومین فرزند خانواده بود .
او دوران ابتدایی را در مدرسه نظام ( شكوفه فعلی ) در محله دوچی تبریز ودر سال 1347 آغاز كرد و با موفقیت به پایان برد . در دوره راهنمایی به خاطر وضع بد اقتصادی خانواده ، روزها در بازارچه دوچی در كارگاه پیراهن دوزی كار می كرد و بعد از ظهر در مدرسه رازی ( میدان سامان ) تبریز ، شبانه به تحصیل ادامه می داد . در كلاس سوم راهنمایی تحصیل را رها می كند .
در سال 1360 به دوستش - یونس ملارسولی - گفت : « از كار كردن در بازار خسته شده ام . می خواهم در سپاه خدمت كنم و در پایگاه حضور داشته باشم . ولی نمی دانم از چه راهی وارد شوم . » به دنبال آن با راهنمایی ملارسولی عضو بسیج مسجد شكلی ( آیت الله مدنی فعلی ) شد و بعد از گذراندن آموزش نظامی ، به دیگران اصول اولیه نظامی را آموزش می داد .
پس از سه ماه فعالیت پیگیر وارد سپاه شد و بعد از گذراندن مراحل گزینش برای محافظت محل سكونت امام خمینی - بنیانگذار انقلاب اسلامی - به جماران اعزام شد . شش ماه در جماران بود ؛ شش ماهی كه تأثیر بسیاری در روحیه او داشت تا حدی كه دیگر طاقت ماندن در پشت جبهه را نداشت . لذا به نزد حاج احمد آقا خمینی رفت و اجازه خواست كه به جبهه برود .
احمد آقا می پرسد : « شما بهتر از اینجا چه جایی را می توانید پیدا كنید ؟ » حسن جواب می دهد : « هر صبح كه چهره حضرت امام را می بینم واقعاً شرمنده می شوم كه چرا آن همه رزمنده به جبهه بروند و من اینجا باشم ؛ لذا خواهشمندم كه اجازه دهید ما این سنگر را تحویل دیگر برادران بدهیم . » با موافقت حاج احمد آقا خمینی ، حسن از همان جا مستقیم به جبهه اعزام شد .
حسن به امام علاقه عجیبی داشت به طوری كه باقیمانده آبی را كه امام نوشیده بود نزد مادرش برد و توصیه كرد این آب را به كسانی كه مریض هستند ، بدهید تا شفا یابند .
بعد از ورود به جبهه مسئولیت معاون فرمانده گردان حبیب بن مظاهر را به عهده گرفت . گردانی كه مأموریت آن به هنگام عملیات ، غواصی و خط شكنی بود .
در جبهه بسیار كوشا بود و بدون توجه به مسئولیتش بسیاری از كارها را خاضعانه انجام می داد . به هنگام مرخصی ، تعدادی لباس خون آلود می آورد تا مادرش بشوید .
به دنیا دلبستگی نداشت و معمولاً لباسهایش را با برادرش به طور مشترك استفاده می كردند . عاشق مداحی اهل بیت (ع) بود . كمتر عصبانی می شد و هنگام عصبانیت فقط سكوت می كرد . علاقه بسیاری به آیت الله سید اسدالله مدنی(ره) داشت و در زمان فراغت به كوهنوردی می رفت . در همین دوران در ساختن منزلی برای پدر و مادرش كوشش بسیار كرد و همواره می گفت : « نمی خواهم بعد از من اگر مهمانی آمد خانواده ام شرمنده باشند . » محل سكونت آنها اتاق استیجاری در كنار مسجد بود لذا زمینی را به قیمت یازده هزار و پانصد تومان خریداری كرد و پول زمین را با فروش دوربین Canon خود به قیمت 9 هزار تومان و فروش یك فرش دیواری پرداخت . اما برای ساختن آن با مشكل مالی مواجه شد و با دریافت وام مسكن به ساخت آن اقدام كرد ولی پس از مدتی نیمه تمام كار را رها كرد و به سوی جبهه شتافت . یكی از دوستان او در بیان خاطره ای تعریف می كند :
یك روز به اتفاق حسن كربلایی محمدلو و دیگران به رادیوی عراق گوش می دادیم . متوجه شدیم كه رادیو عراق برای تضعیف روحیه رزمندگان می گوید : « جنازه حسن كربلایی در میان سایرین مشاهده شده و ما ( عراق ) این فرمانده بزرگ را زده ایم . » بعد از شنیدن این خبر حسن خیلی خوشحال شد و از قدرت اسلام یاد كرد و خدا را شكر كرد كه در قلب دشمن ترس ایجاد كرده ایم .علت این ترس دشمن ، نبوغ حسن بود .
حسن ، هیكلی تنومند و قوی بلند داشت و دوستانش به شوخی به او « شاسی بلند » می گفتند . در همین خصوص یكی از دوستانش می گوید :
خیلی بلند بود . هنگامی كه به عملیات كربلای 4 می رفتیم یك گردان از نجف اشرف ، یك گردان از لشكر عاشورا و یك گردان از ارتش برای عملیات وارد شده بودند . در شب مهتابی به اتفاق حركت می كردیم به مكانی رسیدیم كه یكی از نیروهای لشكر نجف اشرف به حسن گفت : « برادر دولاشو . » حسن در پاسخ گفت : « اگر دولا هم بشوم باز دیده می شوم باید سه لا شوم ؛ حالا قسمت هر چه هست آن هم با خداست . »
شوخ طبعی و در عین حال استفاده از فرصت برای تقویت روحیه نیروها از دیگر روشهای وی در سالهای حضور در جبهه بود . به گفته همرزمان در اواخر پاییز 1365 در پشت چادرها گودالی كنده بودیم و با دمبیل مراسم زورخانه اجرا می كردیم و حسن گاهی اوقات اشعار زورخانه ای می خواند .سرانجام ، او در عملیات كربلای 5 در شلمچه نزدیكی های صبح روز 19 دی 1365 بعد از شكسته شدن خط دشمن و به هنگام پاكسازی منطقه در اثر اصابت تركش به كتف چپ و سوراخ كردن سینه و قلب به شهادت رسید .محل دفن شهید حسن كربلایی محمدلو بنا به وصیتش در گلزار شهدای تبریز ( وادی رحمت ) می باشد . آخرین توصیه های او به افراد خانواده اش چنین است : « در نمازهای جماعت و راهپیمایی ها شركت كنید . حجابتان را رعایت كنید و سعی كنید زینب (س) گونه رفتار كنید .

منبع : مرکز اسناد ایثارگران بنیاد شهید و امور ایثارگران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده