فرمانده گردان امام حسین(ع) لشکر مکانیزه 31 عاشورا (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
از خانواده ای مذهبی و متوسط در سال 1340 ه ش در شهر تبریز به دنیا آمد . مادر وی خانم سكینه چاقوسازی در مورد تولد ایشان نقل می كند : سه روز پس از تولد فرزندم در خواب دیدم كه سیدی نامه ای را روی سینه فرزندم گذاشت . دقت كه كردم دیدم روی آن نام اصغر نوشته شده است .

از خانواده ای مذهبی و متوسط در سال 1340 ه ش در شهر تبریز به دنیا آمد . مادر وی خانم سكینه چاقوسازی در مورد تولد ایشان نقل می كند :
سه روز پس از تولد فرزندم در خواب دیدم كه سیدی نامه ای را روی سینه فرزندم گذاشت . دقت كه كردم دیدم روی آن نام اصغر نوشته شده است . فردای آن روز كه پنجشنبه بود و طبق روال همیشگی كه حاج میرزا یحیی آقا در منزل ما روضه می خواند و همواره به طور معمول اسم فرزندان ما را ایشان انتخاب می كرد ، به منزل ما برای روضه خوانی آمد و گفت : « دیشب در خواب دیدم پدرم به خوابم آمده و می گوید وقتی به خانه حاج اسماعیل قصاب رفتی یك بچه به دنیا آمده است ، نام او را اصغر بگذار . »
اصغر كه نهمین فرزند خانواده بود از همان ابتدا هوش و استعداد خود را در زمینه تحصیل نشان داد . مقطع ابتدایی را در مدرسه شاه حسین ولی و راهنمایی را در مدرسه فیوضات تبریز پشت سر گذاشت و آنچنان به درس علاقه مند بود كه همواره جزو شاگردان ممتاز كلاس محسوب می شد . همزمان با تحصیل در مغازه برادرش احمد كار می كرد . سپس در دبیرستان 29 بهمن(سابق) تبریز تا سال چهارم دبیرستان در رشته ادبیات به تحصیل ادامه داد . در سالهای قبل از انقلاب با وجود سن كم در جلسات مذهبی و مجالس عزاداری شركت می كرد و از همان زمان مبانی دینی و اعتقادی خود را تحكیم می بخشید .با آغاز انقلاب به صف مردم پیوست .
او با وجود اینكه سالهای نوجوانی را پشت سر می گذاشت فعالانه در مبارزات مردم شركت داشت .
وقتی خانواده به او گفتند : « تو آنقدر كوچك هستی كه زیر پای مردم می مانی و له می شود و اگر خدای نكرده به تو گلوله بخورد ما هم بی خبر می شویم . » با خنده گفت : « چه زیر پای مردم بمانم و چه گلوله بخورم برای من این خیلی شیرین تر است . پس شما ناراحت و نگران من نباشید . »
سالهای پیروزی انقلاب و پس از آن شروع جنگ ایران و عراق با سالهای پایانی تحصیل اصغر مقارن شد . وی كه در دبیرستان از عناصر فعال و مذهبی به شمار می رفت همگام با تحصیل سعی می كرد جو و محیط دبیرستان را مذهبی نماید . به همین جهت در تشكیل انجمن اسلامی در دبیرستان سعی بسیار كرد . در همان سالها فعالیت افزایش یافته بود . او در همان سالها فعالیت گروهكهای فدایی خلق و منافقین كه به نحو چشمگیری افزایش یافته بود با مطالعات وسیع به اهم اهداف این گروهكها پی برده بود . تمام هم و غم خود را مصروف سركوب فعالیت آنان و ایجاد امنیت در سطح شهر می كرد .

اصغر به همراه دوستان خود به برپایی نمایشگاه كتاب و نمایشگاه تصاویر جلوه های انقلاب و تصاویر شخصیتهای انقلاب در مدرسه اهتمام می ورزید . حضور گروهكهای مختلف در دبیرستان سبب شده بود كه ایشان علاوه بر بحثهای اعتقادی و سیاسی با بچه های دبیرستان ، جبهه ای در مقابل آنها به وجود آورد . در مورد افراد بسیار وسواس داشت تا افراد ناسالم به نام اسلام وارد مجامع آنها نشوند و ضربه نزنند . با تشكیل « حزب جمهوری خلق مسلمان » به رهبری سید كاظم شریعتمداری و چهره های ملی گرا كه عملاً در برابر اهداف انقلاب و رهبری امام خمینی فعالیت می كردند ، وی به خوبی اهداف آنها را علی رغم انتساب آن به مرجعی چون شریعتمداری شناخت .
احساس مسئولیت اصغر در قبال انقلاب سبب شد كه وی بدون اینكه برای اخذ دیپلم تلاش كند ، دوره های آموزش رزمی تئوری و عملی را بگذراند و پس از سپری شدن این دوره ها وارد سپاه شود . در ابتدا در یگان حفاظت شخصیتها مشغول به كار شد ولی پس از دو ماه خواستار حضور در جبهه های جنگ شد و داوطلبانه به جبهه اعزام شد . در عملیات رمضان زخمی شد ولی این مانع از تداوم حضور وی در جبهه نشد . پس از مدتی در جریان عملیات مسلم بن عقیل نیز زخمی شد و مدتی در اصفهان و تبریز بستری بود . پس از بهبودی به فرماندهی پادگان خاصبان منصوب شد و به همین جهت برای گذراندن دوره فرماندهی در دانشگاه امام حسین عازم تهران شد .
همانند بسیاری از همرزمانش خصوصیات بارزی داشت كه بارزترین آنها سخت كوشی و احساس مسئولیت در كارهای جمعی بود . یكی از همرزمان وی در این باره می گوید :
در یكی از جلسات ستاد فرماندهی مطرح شد كه در لشكر كمبود مهمات آموزشی داریم ولی در خط مقدم یك سری از مهمات دشمن به جا مانده است . قصاب بعد از جلسه بدون اینكه مسئله ای را مطرح كند خودش خودروی تویوتا را برمی دارد و به اتفاق چند نفر از نیروهای کادر گردان به طرف خط مقدم حركت و از آنجا كلیه مهمات را به عقبه منتقل می كنند . وقتی سایر گردانها متوجه این كار اصغر می شوند آنها نیز سریع به خط مقدم نیرو می فرستند و برای خودشان مهمات تهیه می كنند . آماری كه استخراج شده بود نشان می داد كه بیشتر از سی و پنج هزار گلوله كلاشینكف جمع آوری شده بود كه بدین وسیله مشكل آموزشی برادران حل شد .
علاوه بر سخت كوشی و جدیت ، قناعت و تواضع نیز دو خصوصیتی بود كه در ایشان بارز بود . یكی از آشنایانش نقل می كند كه :
یك روز اصغر به منزل ما مهمانی آمده بود و همسرم به دلیل اینكه ایشان مدتها بود كه به منزل ما نیامده بود و تازه از جبهه رسیده بود دو نوع غذا تهیه كرد . اصغر هنگام صرف غذا به یك نوع غذا قناعت كرد . گفتم این غذاها به خاطر شما پخته شده است و در جواب گفت : « شما در اینجا اسراف كرده اید ، یك نوع غذا كافی بود . الان زمان جنگ است و نباید این قدر اسراف شود . »
یكی از فرماندهان سپاه نقل می كند :
در آخرین عملیاتی كه اصغر قصاب عبداللهی فرماندهی گردان امام حسین را بر عهده داشت در اولین مأموریتی كه به این گردان محول شد ، پس از دوازده ساعت درگیری تقریباً صد نفر از نیروهای گردان به شهادت رسیدند . پس از اتمام مأموریت ، مهدی باكری فرمانده لشكر 31 عاشورا مأموریت دیگری را به وی محول می كند . اصغر آقا بدون اعتراض این مأموریت را می پذیرد و پس از پایان آن ، وقتی كه تعدادی از نیروهایش را از دست داده بود ، باز می گردد و مأموریت دیگری به وی محول می شود و اصغر آقا با نیروی اندكی كه در اختیار داشت قریب هفتاد و دو ساعت به مبارزه و درگیری ادامه داد بدون اینكه آب و غذای مناسبی به ایشان برسد و گویا در آخر بیست نفر از نیروهایش باقی ماندند . دفعه بعد كه مأموریت بعدی به ایشان محول می شود و ایشان می پذیرد یكی از فرماندهان جریان را به آقای مهدی باكری می گوید .
سرانجام ، اصغر قصاب عبداللهی در 25 اسفند 1363 ، در عملیات بدر در كنار جاده بصره - العماره به شهادت رسید . در این عملیات گردام امام حسین (ع)تحت فرماندهی وی در كنار رود دجله در جاده بصره - بغداد مستقر بود و تعداد زیادی از نیروهای گردان به شهادت رسیده بودند . این در حالی بود كه علی تجلایی - قائم مقام لشكر - نیز در همان جا به شهادت رسیده بود . مهدی باكری فرمانده لشكر دستور برگشت می دهد اما اصغر قصاب عبداللهی در این محور همچنان در مقابل پاتك دشمن مقاومت می كند و دست از دفاع از منطقه برنمی دارد . دو ساعت قبل از شهادتش با بی سیم به مهدی باكری اعلام می كند كه تا زمانی كه ما زنده هستیم نمی گذاریم دشمن وارد این جاده شود و نیازی به آوردن نیروهای شما نیست . اصغر كه می بیند جنازه چند شهید در منطقه جا مانده است خود اقدام به انتقال جنازه ها و مجروحین می كند . بعد از انتقال چند جنازه در اثر اصابت گلوله مستقیم به دهان و صورت بر زمین افتاد و جنازه اش در میان آبهای هورالعظیم مفقود شد . در سال 1373 جنازه اش از طریق پلاك و رنگ زیر پیراهن شناسایی و در 21 رمضان در تبریز تشییع و در وادی رحمت به خاك سپرده شد .

منبع : مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان شرقی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده