زندگینامه سردار شهید اصغر قصاب عبداللهی
از خانواده ای مذهبی و متوسط در سال 1340 ه ش در شهر تبریز به دنیا آمد . مادر وی خانم
سكینه چاقوسازی در مورد تولد ایشان نقل می كند :
سه
روز پس از تولد فرزندم در خواب دیدم كه سیدی نامه ای را روی سینه فرزندم گذاشت .
دقت كه كردم دیدم روی آن نام اصغر نوشته شده است . فردای آن روز كه پنجشنبه بود و
طبق روال همیشگی كه حاج میرزا یحیی آقا در منزل ما روضه می خواند و همواره به طور
معمول اسم فرزندان ما را ایشان انتخاب می كرد ، به منزل ما برای روضه خوانی آمد و
گفت : « دیشب در خواب دیدم پدرم به خوابم آمده و می گوید وقتی به خانه حاج اسماعیل
قصاب رفتی یك بچه به دنیا آمده است ، نام او را اصغر بگذار .
»
اصغر
كه نهمین فرزند خانواده بود از همان ابتدا هوش و استعداد خود را در زمینه تحصیل
نشان داد . مقطع ابتدایی را در مدرسه شاه حسین ولی و راهنمایی را در مدرسه فیوضات
تبریز پشت سر گذاشت و آنچنان به درس علاقه مند بود كه همواره جزو شاگردان ممتاز
كلاس محسوب می شد . همزمان با تحصیل در مغازه برادرش احمد كار می كرد . سپس در
دبیرستان 29 بهمن(سابق) تبریز تا سال چهارم دبیرستان در رشته ادبیات به تحصیل
ادامه داد . در سالهای قبل از انقلاب با وجود سن كم در جلسات مذهبی و مجالس
عزاداری شركت می كرد و از همان زمان مبانی دینی و اعتقادی خود را تحكیم می بخشید
.با آغاز انقلاب به صف مردم پیوست .
او
با وجود اینكه سالهای نوجوانی را پشت سر می گذاشت فعالانه در مبارزات مردم شركت
داشت .
وقتی
خانواده به او گفتند : « تو آنقدر كوچك هستی كه زیر پای مردم می مانی و له می شود
و اگر خدای نكرده به تو گلوله بخورد ما هم بی خبر می شویم . » با خنده گفت : « چه
زیر پای مردم بمانم و چه گلوله بخورم برای من این خیلی شیرین تر است . پس شما
ناراحت و نگران من نباشید . »
سالهای
پیروزی انقلاب و پس از آن شروع جنگ ایران و عراق با سالهای پایانی تحصیل اصغر
مقارن شد . وی كه در دبیرستان از عناصر فعال و مذهبی به شمار می رفت همگام با
تحصیل سعی می كرد جو و محیط دبیرستان را مذهبی نماید . به همین جهت در تشكیل انجمن
اسلامی در دبیرستان سعی بسیار كرد . در همان سالها فعالیت افزایش یافته بود . او
در همان سالها فعالیت گروهكهای فدایی خلق و منافقین كه به نحو چشمگیری افزایش
یافته بود با مطالعات وسیع به اهم اهداف این گروهكها پی برده بود . تمام هم و غم
خود را مصروف سركوب فعالیت آنان و ایجاد امنیت در سطح شهر می كرد .
اصغر به همراه دوستان خود به برپایی نمایشگاه كتاب
و نمایشگاه تصاویر جلوه های انقلاب و تصاویر شخصیتهای انقلاب در مدرسه اهتمام می
ورزید . حضور گروهكهای مختلف در دبیرستان سبب شده بود كه ایشان علاوه بر بحثهای
اعتقادی و سیاسی با بچه های دبیرستان ، جبهه ای در مقابل آنها به وجود آورد . در
مورد افراد بسیار وسواس داشت تا افراد ناسالم به نام اسلام وارد مجامع آنها نشوند
و ضربه نزنند . با تشكیل « حزب جمهوری خلق مسلمان » به رهبری سید كاظم شریعتمداری
و چهره های ملی گرا كه عملاً در برابر اهداف انقلاب و رهبری امام خمینی فعالیت می
كردند ، وی به خوبی اهداف آنها را علی رغم انتساب آن به مرجعی چون شریعتمداری
شناخت .
احساس
مسئولیت اصغر در قبال انقلاب سبب شد كه وی بدون اینكه برای اخذ دیپلم تلاش كند ،
دوره های آموزش رزمی تئوری و عملی را بگذراند و پس از سپری شدن این دوره ها وارد
سپاه شود . در ابتدا در یگان حفاظت شخصیتها مشغول به كار شد ولی پس از دو ماه
خواستار حضور در جبهه های جنگ شد و داوطلبانه به جبهه اعزام شد . در عملیات رمضان
زخمی شد ولی این مانع از تداوم حضور وی در جبهه نشد . پس از مدتی در جریان عملیات
مسلم بن عقیل نیز زخمی شد و مدتی در اصفهان و تبریز بستری بود . پس از بهبودی به
فرماندهی پادگان خاصبان منصوب شد و به همین جهت برای گذراندن دوره فرماندهی در
دانشگاه امام حسین عازم تهران شد .
همانند
بسیاری از همرزمانش خصوصیات بارزی داشت كه بارزترین آنها سخت كوشی و احساس مسئولیت
در كارهای جمعی بود . یكی از همرزمان وی در این باره می گوید :
در
یكی از جلسات ستاد فرماندهی مطرح شد كه در لشكر كمبود مهمات آموزشی داریم ولی در
خط مقدم یك سری از مهمات دشمن به جا مانده است . قصاب بعد از جلسه بدون اینكه
مسئله ای را مطرح كند خودش خودروی تویوتا را برمی دارد و به اتفاق چند نفر از
نیروهای کادر گردان به طرف خط مقدم حركت و از آنجا كلیه مهمات را به عقبه منتقل می
كنند . وقتی سایر گردانها متوجه این كار اصغر می شوند آنها نیز سریع به خط مقدم
نیرو می فرستند و برای خودشان مهمات تهیه می كنند . آماری كه استخراج شده بود نشان
می داد كه بیشتر از سی و پنج هزار گلوله كلاشینكف جمع آوری شده بود كه بدین وسیله
مشكل آموزشی برادران حل شد .
علاوه
بر سخت كوشی و جدیت ، قناعت و تواضع نیز دو خصوصیتی بود كه در ایشان بارز بود .
یكی از آشنایانش نقل می كند كه :
یك
روز اصغر به منزل ما مهمانی آمده بود و همسرم به دلیل اینكه ایشان مدتها بود كه به
منزل ما نیامده بود و تازه از جبهه رسیده بود دو نوع غذا تهیه كرد . اصغر هنگام
صرف غذا به یك نوع غذا قناعت كرد . گفتم این غذاها به خاطر شما پخته شده است و در
جواب گفت : « شما در اینجا اسراف كرده اید ، یك نوع غذا كافی بود . الان زمان جنگ
است و نباید این قدر اسراف شود . »
یكی
از فرماندهان سپاه نقل می كند :
در
آخرین عملیاتی كه اصغر قصاب عبداللهی فرماندهی گردان امام حسین را بر عهده داشت در
اولین مأموریتی كه به این گردان محول شد ، پس از دوازده ساعت درگیری تقریباً صد
نفر از نیروهای گردان به شهادت رسیدند . پس از اتمام مأموریت ، مهدی باكری فرمانده
لشكر 31 عاشورا مأموریت دیگری را به وی محول می كند . اصغر آقا بدون اعتراض این
مأموریت را می پذیرد و پس از پایان آن ، وقتی كه تعدادی از نیروهایش را از دست
داده بود ، باز می گردد و مأموریت دیگری به وی محول می شود و اصغر آقا با نیروی
اندكی كه در اختیار داشت قریب هفتاد و دو ساعت به مبارزه و درگیری ادامه داد بدون
اینكه آب و غذای مناسبی به ایشان برسد و گویا در آخر بیست نفر از نیروهایش باقی
ماندند . دفعه بعد كه مأموریت بعدی به ایشان محول می شود و ایشان می پذیرد یكی از
فرماندهان جریان را به آقای مهدی باكری می گوید .
سرانجام
، اصغر قصاب عبداللهی در 25 اسفند 1363 ، در عملیات بدر در كنار جاده بصره -
العماره به شهادت رسید . در این عملیات گردام امام حسین (ع)تحت فرماندهی وی در
كنار رود دجله در جاده بصره - بغداد مستقر بود و تعداد زیادی از نیروهای گردان به
شهادت رسیده بودند . این در حالی بود كه علی تجلایی - قائم مقام لشكر - نیز در
همان جا به شهادت رسیده بود . مهدی باكری فرمانده لشكر دستور برگشت می دهد اما
اصغر قصاب عبداللهی در این محور همچنان در مقابل پاتك دشمن مقاومت می كند و دست از
دفاع از منطقه برنمی دارد . دو ساعت قبل از شهادتش با بی سیم به مهدی باكری اعلام
می كند كه تا زمانی كه ما زنده هستیم نمی گذاریم دشمن وارد این جاده شود و نیازی
به آوردن نیروهای شما نیست . اصغر كه می بیند جنازه چند شهید در منطقه جا مانده
است خود اقدام به انتقال جنازه ها و مجروحین می كند . بعد از انتقال چند جنازه در
اثر اصابت گلوله مستقیم به دهان و صورت بر زمین افتاد و جنازه اش در میان آبهای
هورالعظیم مفقود شد . در سال 1373 جنازه اش از طریق پلاك و رنگ زیر پیراهن شناسایی
و در 21 رمضان در تبریز تشییع و در وادی رحمت به خاك سپرده شد .
منبع : مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان شرقی