خدايا مرا سعيد زنده بدار و شهيد بميران
ایرج آقابالا زاده قائم مقام فرمانده گردان بعثت لشکر مکانیزه 31 عاشورا بود. پدرش ( حسینقلی ) ارتشی بود و خانواده او ابتدا در خانه ای اجاره ای در مراغه سكنی داشت و پس از ساخته شدن ساختمانهای سازمانی پادگان امام رضا (ع) مراغه به آنجا نقل مكان كردند

ایرج آقابالا زاده قائم مقام فرمانده گردان بعثت لشکر مکانیزه 31 عاشورا بود. پدرش ( حسینقلی ) ارتشی بود و خانواده او ابتدا در خانه ای اجاره ای در مراغه سكنی داشت و پس از ساخته شدن ساختمانهای سازمانی پادگان امام رضا (ع) مراغه به آنجا نقل مكان كردند . آنها بعد از گرفتن وام و ساختمان خانه ای در تبریز ، در این شهر مسكن گزیدند . وی پس از اتمام خدمت سربازی ، در آزمون استخدامی شركت نفت با رتبة اول قبول شد ؛ اما گفت : « من چنین شغلی را دوست ندارم ، شغلی را دوست دارم كه در آن بتوانم كسانی را تربیت كنم . » با همین عقیده در آزمون سراسری دانشگاه شركت كرد و در سال 1355 در رشتة تربیت بدنی دانشگاه تهران پذیرفته شد . دوران دانشجویی وی با اوج گیری انقلاب اسلامی مردم ایران مصادف شد . به همین جهت در حركت های انقلابی شركت كرد . در راهپیمایی های ضد رژیم پهلوی ، پخش اعلامیه ها و شبنامه ها فعالیت می كرد . یك بار هم در حین تظاهرات با باتوم زخمی شد و بیمارستانها از پذیرفتن وی ) به علت مسائل امنیتی ( امتناع كردند و وی در یكی از خانه های اطراف تهران بستری شد . بعد از اخذ لیسانس ، در سال 1358 با دخترخاله اش ) اكرم شهـاب سردرودی ( ازدواج كرد . در ابتدای ازدواج ، ایرج و همسرش در خانة پدر بودند . اما بعد از شروع تدریس در مدارس شبستر در منزل رئیس آموزش و پرورش این شهر ، مستأجر شدند . در آن ایام ، در كنار تدریس در مدرسه به فعالیت در سپاه و آموزش قرآن در روستای سیس می پرداخت .از بارزترین خصوصیات ایرج گذشت ، ایثار ، تواضع و به خصوص رسیدگی به خانواده های بی بضـاعت بـود . هر هفتـه طبق فرمایشـات امام (ره) ، روزهـای دوشنبـه و پنج شنبـه را روزه می گرفت ؛ به خواهرانش توصیه می كرد كه مانند حضرت زهرا (س) زندگی كنند و فرزندانشان را حسین گونه تربیت كنند . در دو ماه اول نامزدی در جهاد مشغول به كار شد و دو ماه بعد از شروع زندگی مشترك ، علی رغم پیشنهاد مسئولیت تربیت بدنی استان آذربایجان شرقی از طرف شهید آیت الله سیداسدالله مدنی ، حضور در جبهه های كردستان را كه گرفتار تجزیه طلبی ضدانقلاب بود ، ترجیح داد و به طور جدی در درگیری های كردستان شركت كرد . با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق آرام و قرار نداشت ، تا این كه در اوایل سال 61 عازم جبهه شد . اوایل در جبهه امدادگری می كرد اما با شروع مقدمات عملیات رمضان ، به معاونت گردان بعثت از لشگر 31 عاشورا منصوب شد . او در نامه ای خطاب به خواهرانش علت رفتن خود به جبهه را چنین می نویسد :خواهرانم مگر دوست نداشتید برادرتان به آرزوی دیرینه اش برسد . ایرج آقابالازاده در 18اردیبهشت 1361وصیت نامه اش رانوشت تا دیدگاهها و نظرات خود را بیان کند. در 30 تیر 1361 در عملیات رمضان زخمی و مفقودالاثر شد و تاكنون اثری از او به دست نیامده است . پسری به نام ناصر تنها یادگار اوست كه در زمان شهادت پدر نه ماه بیشتر نداشت .

منبع : مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان شرقی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده