شهادت 10 اردیبهشت 61
مردان خدا آگاهانه پا به عرضه احياي انسانيت مي گذارند و آگاهانه جان خود را فداي مي نمايند تا نهال اسلام را آبياري کنند و شهادتشان سيلابي است که دشمنان اسلام در آن غرق خواهد شد و ياوران حق توسط شهادت به ساحل نجات رهنمون شود...
بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد محمد مهدي پروانه شيرازي به سال 1339در خانواده اي مذهبي و متوسط در شهر آبادان ديده به جهان گشود. و چون روز تولد او مصادف بود با نيمه شعبان بود به فال نيک گرفته نام او را مهدي ناميدند .مهدي دوران زندگي را با برخورد با مسائل زندگي گذارند و دوره تحصيل را در شيراز شروع نمود و پس از طي دوره ابتدايي دوران متوسطه را در بيرستان ابوذر (شاپور سابق)سپري کرد .وي علاقه به فراگيري علوم پزشکي از قبيل روان شناسي و طب را داشت که به وسيله آن بتواند به امت مسلمان خويش خدمت کند مهدي داريي هوش و ذکاوت فوق العاده اي بود که در ميان خانواده زبان زد بود. و در دوران تحصيل همواره رتبه اول  بود باري اين يار صديق امام در پي تحقق آرمان هاي الهي و سرنگوني رژيم شاهنشاهي به رهبري امام خميني و همگام بار مردم ايثار قيام نمود و در پي به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي نقش به سزايي در پخش اعلاميه و شرکت تظاهرات داشت .پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي ايران همواره بر خدمات خود در جهات پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي مي افزود .مهدي با هر گونه انحراف و التقاط در مبارزه بود و اکثار در بحث هاي خياباني و در بين  اقوام شرکت داشت. و در حين تظاهرات و درگير ي هاي خياباني چندين بار در آستانه شهادت قرار گرفت .ليکن تقدير الهي بر اين قرار نگرفت و بالاخره آن خشونت هاي دوران انقلاب جاي خود را به آرامش موقت داد و اميد ميليون ها مستضعف به واقعيت بدل شد 22بهمن فرا رسيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي مهدي با همان توان و انرژي به فعاليت ادامه داد.در بازسازي روستاهاي همتي سرشار بکار برد و سپس با شرکت در جهاد سازندگي به تعليم و تعلم پرداخت و در پي کلاس هاي آموزش شرکت علاوه بر آموختن علم براي تغذيه روحي به سنگر مسلمين (مسجد)مي رفت و در آن جا به آموختن فرائض ديني همت مي گماشت. مبارزه روشنگرانه ديگر او عليه منافقين و چپ هاي آمريکايي و شرق باروان و بازي خورده هاي او آن ها که شد که رهبران جنگ عليه مردم مسلمان و مستضعف بودند .او تنها يک مبارز قشري نبود و بلکه راه خود را برخود را بر اثر مطالعه و تحقق انتخاب بود. در مقابل هر کس که عليه امام و انقلاب سخن مي گفت چون کوه مقاوم و استوار مي ايستاد علاقه زيادي به امام زمان داشت و واقعا عاشق و دلباخته راه جانباز و سرباز او بود. هميشه سرود انتظار را که درباره امام عصر بود به زبان زمزمه مي کرد و علاقه زيادي به رهبر عظيم الشان انقلاب اسلامي امام خميني داشت با يک کلمه حرفي که در مخالفت با امام گفته مي خروشيد و مقابله و مناظره مي کرد. بعد از حمله  عراق به خاک اسلاميمان براي اولين بار به همراه ژندارمري جمهوري اسلامي عازم جبهه جنوب شد. و در خرمشهر شهر عشق و خون و شهادت به نبرد با مزدوران بعثي پرداخت و طي جنگ تن به تن در شهر از ناحيه دست به وسيله سر نيزه مزدوران بعثي زخمي شد .و بعد از پانسمان به شيراز منتقل شد. نفرت شديدي به دشمنان اسلام و امام داشت و مي گفت که دلم مي خواهد با دست خود بني صدر را به ديار جهنم بفرستم و در اين راه يا من او را مي کشم و يا به وسيله مزدورانش کشته خواهم شد. پس از باز گشت از جبهه هاي خون رنگ جنوب در پشت جبهه باز دست از تلاش برنداشت و از هر تلاش و کوششي در جبهه در جهت پيشبرد انقلاب خسته نشد و با عناصر خود فروخته ضد انقلابي داخلي مجدانه به مبارزه پرداخت. اين سلحشور خميني و سرباز علمدار حسيني با تلاش ها و کوشش هاي که نموده بود باز مصمم و راسخ به خدمت در جهاد و آموزش قرآن به مردم مستضف پرداخت .تا اين که در سال 60اين سال شهادت و ايثار و اين سال از خود گذشتگي هاي رزمندگان و سال عروج بهشتي ها، باهنر ها ،مدني ها، دستغيب ها و....سال تيت جمهوري اسلامي و بر کناري خط بني صدرها و افشاي چهره منافقين و نقش بر آب شدن تو طئه ها پيکار ها توده ها و ملي گرايان و....اين سال پر برکت الهي فرا رسيد. در طي اين سال مهدي براي بار دوم به جبهه رفت و در اين مرتبه در جبهه جنوب در جاده آبادان ماهشهر بود. و در باز پس گرفتن اين جاده شرکت داشت تا اين که پس از دو ماه به شهر خويش باز گشت سال  60 اين سال پر تلاطم و سال استقرار کامل خط امام و سال افشاي ليبرالها به پايان رسيد. و در آغاز سال 61رزمندگان جانباز در پي دادن هديه به مسلمين دست به عمليات ظرفمند فتح الميبن زدند و با ريختن خون شان ياران شان را به ادامه راه دعوت نمودند مهدي اين بار امام و پيرو ولايت فقيه دعوت به حق برادران رزمنده اش را لبيگ گفت و بار ديگر با پروازي عروجي و هجرتي به سوي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل در  فکه شتافت. البته قبل از رفتن به خواهرش گفت: ديگر مرا نخواهي ديد تا آن که براي مراسم تشييع شما را خبر دهند . و با همه براي آخرين بار خداحافظي کرد و به سوي جبهه ها شتافت .او مي دانست که به کجا مي رود و به خاطر چه مي رود .هدفش الله و بود از راه في سبيل الله به رهبري روح الله و همراهي جند الله .آري مردان خدا آگاهانه پا به عرضه احياي انسانيت مي گذارند و آگاهانه جان خود را فداي مي نمايند تا نهال اسلام را آبياري کنند و شهادتشان سيلابي است که دشمنان اسلام در آن غرق خواهد شد و ياوران حق توسط شهادت به ساحل نجات رهنمون شود .ساعت موعود در روز 10/2/1361فرا رسيد آفتاب گرم خوزستان جاي خود را به نسيم ملايم شامگاهي مي سپرد. و در ثانيه ها به کندي مي گذشت نيروهاي پنهاني روحش را به وجد آورده بود قالب سنگين قفس روح نازنينش  را در درون خود مي فشرد و او را از پرواز در ملکوت باز مي داشت آخر او بايد برود .مگر نه اين که من عرفني عشقني ،مگر او عاشق نبود ؟من عرفني عشقني عشقته و عشقته قتله.هر کس مرا شناخت عاشقم مي شود و هر کس عاشقم شد عاشقش مي شوم و مي کشم او را که عاشقم شد چون لازمه عشق ورزي جانبازي است .در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ،رو به صفتان زشت خو را نکشند .که عاشق صادقي زمردن نهراس،مردار بود هر آن که او را نکشند.با پايان نزول آفتاب سرخ فکه روح بي قرارش قفس را گشود و سواران بر بال ملائک با خاطري آسوده به جوانان در آمد و به لقاي يار شتافت آري از اين وارثان هابيل و علي و حسين و شهيدان هميشه تاريخ کمتر از اين هم انتظار نمي رود .راهش پر رهرو حماسه اش جاودان روحش يا سرو شهيدان حسين بن علي (ع) محشور باد .
والسلام علي عباد الله الصالحين .

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده