چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۱۶

«وحدت ارتش و سپاه» در گفت و شنود شاهد ياران با محمد نبي رودكي



درآمد:
تلاش براي ايجاد وحدت بين سپاه و ارتش از نكات برجسته زندگي نظامي شهيد صياد است. همچنين شيوه هاي منحصر به فرد وي در ستاد بازرسي و نگرش ويژه او به اين مقوله از جمله موضوعاتي است كه به شكلي مبسوط در اين گفت وگو مورد بررسي و بحث قرار گرفته است.

از آغاز آشنايي خود با شهيد صياد شيرازي خاطراتي را بيان كنيد.
ابتدا بايد از نشريه شاهد ياران به خاطر جمع آوري و حفظ اسناد و پشتوانه هاي تاريخ انقلاب تشكر كنم. اما من در سال 58 با گروهي از نيروهاي استان فارس براي دفاع از مردم مظلوم كردستان به سنندج كه توسط ضد انقلاب اشغال شده بود، اعزام شديم و در آنجا بود كه با شهيد صياد شيرازي آشنا شدم. پاييز سال 58 بود كه به سنندج رسيديم و ايشان در آنجا مسئوليت منطقه عملياتي را داشت. از طرف سپاه هم آقاي ابوشريف مسئول عمليات كردستان بود. آقاي رحيم صفوي هم با اكيپي از اصفهان آمده بود. شهيد صياد با ابوشريف جلسه مشتركي گذاشتند و آقاي صفوي را مسئول عمليات شهر سنندج كردند و غائله كردستان با همت اين مردان و ايثار و رشادت شهيد صياد شيرازي بود كه پايان گرفت. ايشان به معناي واقعي شجاع و قاطع و پر تلاش و جدي بود. تمام ساعات شبانه روز را بي آنكه لحظه اي را هدر بدهد به برنامه ريزي عمليات و جلسات مي پرداخت.

در دوران جنگ هم با ايشان همراه بوديد؟
بله، تمام هشت سال دفاع مقدس را در كنار اين بزرگوار بوديم. يادم هست در عمليات بدر، موقعي كه نيروهاي خودي ناچار شدند از شرق دجله عقب نشيني كنند، ايشان حاضر نبود عقب نشيني كند و تمام تلاشش اين بود كه يگان هاي خدمات و پشتيباني لازم را بسيج كند و بماند و مقاومت كند. نهايتاً وقتي فشار عراقي ها باعث شد كه عقب نشيني كنيم، در مسير برگشت به جزيره مجنون، ايشان خودش را از قايق پرت كرد داخل هور. بسيار انسان شجاع و لايقي بود. در عمليات بيت المقدس، هنگامي كه مرحله سوم آغاز مي شد، در بين رزمندگان شور عجيبي بود و فرماندهان و گروه ها و گردان ها به من فشار مي آوردند كه براي آزادسازي خود خرمشهر برويم چون در مرحله دوم تا 13 كيلومتري آنجا رفته بوديم. من آمدم در منطقه فارسيان در قرارگاهي كه آقاي محسن رضايي و شهيد صياد در سوله فرماندهي نشسته بودند. رفتم و احترام گذاشتم و گفتم كه ما لشكر فجر آماده ايم كه چندين گردان را براي عمليات مرحله 3 بياوريم و اين كار را مي توانيم 48 ساعته انجام بدهيم. ضمناً لشكر 86 خرم آباد به فرماندهي سرهنگ ميرانوند هم آماده است كه در عمليات مرحله 3 شركت كند. شهيد صياد بسيار از اعلام آمادگي ما و سرهنگ ميرانوند خوشحال شد. به هر حال ظرف 48 ساعت با هيلكوپتر و ترابري زميني خودمان را به منطقه بيت المقدس رسانديم و در مرحله سوم عمليات شركت كرديم و همراه با لشگر المهدي، لشگر امام حسين(ع)، لشگر نجف اشرف، لشگر وليعصر، لشگر 77 پيروز خراسان، لشگر 16 قزوين و يگان هاي ديگر و در سايه وحدت ارتش و سپاه، خرمشهر آزاد شد و نزديك به 20000 عراقي را اسير كرديم. در مرحله اول ارتش عراق شكسته و در مرحله دوم در كربلاي 5، متلاشي شد.

پس از جنگ هم با ايشان همكاري داشتيد؟
بله، در مقطعي در ستاد كل جانشين ايشان بودم. از تير سال 71 تا اسفند سال 72 من فرمانده لشگر 7 وليعصر خوزستان بودم. در زمستان سال 72 از دفتر امير صياد شيرازي به من زنگ زدند و ايشان از من پرسيد كه آيا مي خواهي شغلي به تو محول شود كه از ثبات طولاني برخوردار باشد؟ گفتم چه شغلي؟ در كجا؟ در چه قسمتي؟ گفت در ستاد كل و قسمتش را هم بعداً مي گويم. گفتم بگذاريد كمي فكر كنم به شما خبر مي دهم.م در آن مقطع سرتيپ شمشيري كه جانشين امير صياد شيرازي بود، مسئوليت ديگري به عهده گرفته و جايش خالي بود. سرانجام موافقت كردم و از خوزستان به ستاد كل آمدم. در آنجا دكتر فيروزآبادي در يك جلسه توجيهي اوليه، از زواياي مختلف ستاد كل، شرحي دو ساعته برايم دادند. قرار بود همه گردش كارهاي نيروهاي مسلح و نيروهاي انتظامي و امنيتي كشور در اين بخش از ستاد كل جمع بندي شود و سپس به استحضار حضرت آقا برسد. يادم هست در روزهاي اول، شهيد صياد به اعضاي معاونت بازرسي گفت كه من و سردار رودكي يك روح هستيم در دو كالبد. بسيار نسبت به من لطف و عنايت داشت. با اين جمله به همه فهماند كه هر تصميمي كه من بگيرم، تصميم ايشان است و بالعكس. به هر حال با رويه خدمتي ستاد كل، كار را شروع كرديم و پنج سال و دو ماه جانشين اين بزرگوار بودم تا وقتي كه به شهادت رسيد.

از ويژگي هاي اخلاقي ايشان چه گفتني هائي داريد؟
ايشان غرق در ولايت بود.غرق در رايحه و معنويت شهادت بود. من در تمام مدت هشت سال دفاع مقدس، در عطر شهدا غوطه ور بودم و پس از جنگ، همان بوي خوش را از ايشان استشمام مي كردم. هميشه قبل از اينكه جلسه برگزار شود، دو ركعت نماز مي خواند و پيوسته با وضو بود. از غيبت به شدت پرهيز داشت و به محض اينكه بحث به افراد مي كشيد، مسير بحث را عوض مي كرد. بسيار به خواندن نماز شب و نماز اول وقت تقيد داشت. هر وقت قرار بود با هواپيما سفر كنيم، قيد مي كرد كه وضو بگيريم و اگر وقت اذان مي شد و در هواپيما بوديم، در همان جا نماز جماعت را به جا مي آورد. هنگام نماز سر از پا نمي شناخت. يك بار پرسيدم، «سر اين دو ركعت نماز كه قبل از جلسه مي خوانيد، چيست؟» گفت، «براي بركت جلسه است.» وارستگي عجيبي داشت و هر وقت فرصتي پيدا مي كرد نزد آيت الله بهاءالديني مي رفت و از محضر ايشان استفاده مي كرد. بسيار اهل خودسازي بود و مي گفت هنگامي كه در آمريكا، دوره توپخانه مي ديدم، روزها روزه مي گرفتم. ايشان از جمله كساني بود كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اصفهان را راه اندازي كرد و عضو شوراي فرماندهي اوليه سپاه بود، در حالي كه ارتشي بود. در ماه هاي اول انقلاب كه ارتش به هم ريخته بود. ايشان سپاه را در آنجا تشكيل داد. بسيار مورد عنايت حضرت امام و مقام معظم رهبري بود. هميشه مي گفت ما لنگرگاهمان ولايت است.

شهيد صياد شيرازي در ايجاد اتحاد بين سپاه و ارتش تلاش فراواني كرد. در اين مورد چه خاطراتي داريد؟
يك روز همراه با فرماندهان ارتش و سپاه در خدمت امام بوديم كه امام دست آقاي محسن رضايي را گرفتند و در دست شهيد صياد گذاشتند و فرمودند، «ارتش و سپاه با هم باشيد. شما زماني پيروزيد كه وحدت داشته باشيد. شهيد صياد انصافاً براي همدلي و همكاري بين ارتش و سپاه، تلاش فراواني كرد و پيروزي هاي عظيم ما در عمليات فتح المبين، عمليات طريق القدس و عمليات بيت المقدس نمونه هايي از اين اتحاد مبارك بودند. ايشان در مبارزه با ضد انقلاب هم ارتش و سپاه را بسيج كرد و يكي از دلايلي كه باعث شد بني صدر ايشان را از ارتش اخراج كند، همين بود. بعد هم كه بني صدر عزل شد و از ايران گريخت، امام ايشان را به عنوان فرمانده نيروي زميني منصوب كردند و تلاش ايشان براي وحدت بين ارتش و سپاه صد چندان شد و امكانات زيادي را از ارتش در خدمت سپاه گذاشت، هليكوپترهاي ارتش، نيروهاي سپاه را آموزش دادند و در عمليات هاي كربلاي 4 و 5 تعداد زيادي تانك و نفربر ارتش در اختيار سپاه قرار گرفت. نقش شهيد صياد در اين دو عمليات بي نظير بود و 75 شبانه روز در شلمچه جنگيديم و كمر ارتش عراق شكست و 70 درصد لشگرها و گارد ارتش عراق منهدم شد.

از رفتار ايشان در محيط هاي غير نظامي چيزي مي دانيد؟
ايشان در منطقه چيذر اقامت داشت. در نزديكي منزل ايشان مسجدي بود و امامزاده اي كه شهيد زياد به آنجا رفت و آمد مي كرد و با مردم عادي مي جوشيد. يك روز همراه با يكي از فرزندانش به مركز نگهداري عقب افتاده رفتم و ديدم چه كمك هايي به آن مركز مي كند. روحيه كمك و خدمت به مردم در ايشان بسيار بالا بود.

در دوره اي كه در ستاد بازرسي بودند، شيوه كارشان چگونه بود؟
هميشه موقعي كه مي خواستيم براي بازرسي برويم، حدود 15 دقيقه جلسه توجيهي داشتند. در اين 15 دقيقه تعريف دقيق و عميقي از بازرسي ارائه مي داد و مي گفت بازرسي سروري نيست، ياوري است. مي گفت در رژيم گذشته موقعي كه از ستاد مشترك شاه بازرس مي آمد، از چند روز قبل پادگان را مي شستند و رنگ مي زدند كه بازرستان بتوانند گزارش تهيه كنند كه يگان مطلوب است، اما ما به ظاهر كاري نداريم، بلكه بايد با دقت از روند امور بازرسي كنيم. تجهيزات و پشتيباني، ظاهر و نماد قضاياست. بايد به كنه قضايا پي ببريد. شهيد صياد هميشه توصيه مي كرد كه ابتدا محاسن يگان و فرمانده را بنويسيد، بعد معايب و نواقص را ذكر كنيد. در گزارش هايي هم كه خدمت فرمانده معظم كل قوا مي داديم، مي گفت ابتدا محاسن را بنويسيم كه ايشان خوشحال شوند، بعد معايب و نواقص و پيشنهادات را ذكر كنيم.

به نظر شما علت ترور ايشان توسط منافقين چه بود؟
ايشان از همان ابتدا در كردستان در مقابل ضد انقلاب رشادت هاي زيادي از خود نشان داد. در عمليات هاي مختلف دفاع مقدس نيز بي نظير بود و بعد هم كه در عمليات مرصاد، توانست بيش از 3000 تن از آنها را با طراحي دقيق عملياتي از بين ببرد. منافقين اعلام كرده بودند كه ما فرماندهاني از نيروهاي ايران را ترور خواهيم كرد. آنها كينه شهيد صياد را به دل داشتند. شب قبل از شهادت، طوري رفتار كرده بود كه گويي مي دانست فردا به خيل شهدا خواهد پيوست. بعد هم كه شهيد شد، هزاران تن پيكرش را تشييع كردند و مقام معظم رهبري به تابوت او بوسه زدند. همه اينها عمق علاقه مردم و رهبري را به اين انسان وارسته و مؤمني كه ذره اي دنياطلبي در وجودش نبود، نشان مي دهد. او پيوسته به پيشواز خطرات مي رفت. در كردستان به درجه جانبازي رسيد، اما مقدر نبود كه شهيد شود و ماند تا از خدمات ارزنده اش انقلاب را بهره مند كند.

تأثير ايشان را در زندگي خود چگونه تحليل مي كنيد؟
همكاري با ايشان افتخارآميزترين دوره زندگي من بوده است و درس هاي زيادي از ايشان گرفتم. در كنار ايشان، كارهاي نيروهاي مسلح را با روحيه صرف ولايتي دنبال مي كرديم و امانتدار نيروي مسلح بوديم و اين نكته را از آن بزرگوار آموختيم. خودسازي و تقيد به نماز اول وقت، توجه به روحانيت و ولايت فقيه و اجتناب از مسائل جناحي و سياسي و احترام به همنوعان، درس هايي است كه از ايشان آموختم و خاطرات شيرين همراهي و همكاري با ايشان هرگز از خاطرم محو نمي شود.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده