نوید شاهد - نرگس کروبی خواهر شهید دانش آموز علیرضا کروبی می‌گوید: هر بار که پدر و مادرم به خاطر سن کم علیرضا مانع رفتن او می‌شوند، علیرضا در جواب می‌گفت: می‌خواهم به وظیفه‌ام عمل کنم و این یک تکلیف است. این جملات باعث می‌شد پدر و مادر راضی شوند.
نوجوانی که جبهه رفتن را یک تکلیف می‌دانست

نرگس کروبی خواهر شهید دانش‌آموز علیرضا کروبی در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران بیان می‌کند: علیرضا در شانزدهم اسفندماه سال 1347 در استان تهران در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. در پایه سوم راهنمایی در آموزشگاه شهید اسلامی درس می‌خواند که زمزمه رفتن به جبهه را در سرش پرورش می‌داد. باوجود سن کمی که داشت برای ثبت نام به پادگان امام‌حسین(ع) پاکدشت مراجعه کرد و این اولین اقدام علیرضا برای رفتن به جبهه بود. 

امن‌ترین مکان برایش مسجد بود

کروبی درخصوص اخلاق و منش برادر شهیدش اینگونه شرح می‌دهد: علیرضا برای پدر و مادرش فرزندی صالح و همراه بود، برای برادران و خواهرانش پشت و پناه و راهنما بود و برای اقوام، فردی خوش برخورد و دوست‌داشتنی بود. با اینکه خیلی باحیا بود ولی بسیار اهل رفت و آمد با اقوام و آشنایان بود و همیشه حتی در زمان کمی که به مرخصی می‌آمد صله‌رحم را با اقوام به جا می‌آورد. مخصوصاً اگر متوجه میشد کسی از آشنایان به کمک احتیاج دارد دریغ نمی‌کرد و هرکاری از دستش برمی‌آید برای آن خانواده انجام می‌داد. باتوجه به این مسئله همیشه این‌طور در مورد شهدا بیان می‌شود که اخلاق و رفتارشان زبانزد بوده است و در توصیف اخلاق و رفتار همه شهیدان زبان از بیان خوبی، معنویت و عظمت وجودی آنها قاصر است. شهید علیرضا نیز از این عزیزان مستثنا نبود. همیشه نماز را در اول وقت می‌خواند و بهترین و امن‌ترین مکان برایش مسجد بود. بسیار علاقمند به امام‌خمینی(ره) بود که حتی با آن سن کم با توجه به اینکه در دوران راهنمایی به سر می‌برد، بروی درب منزلمان نوشته بود؛ هر کسی که ندارد در دل محبتی از امام، هرگز پا مگذارد در این مکان‌.

در هر شرایطی نمازش را می‌خواند

وی ادامه می‌دهد: وقتی صحبت از اخلاق و رفتار علیرضا با توجه به اینکه از سن 13 و 14 سالگی و تا زمان شهادت بیشتر عمر خود را در جبهه می‌گذراند، خیلی سخت می‌شود از اخلاق و رفتارش سخن گفت. ما به عنوان خانواده‌اش بیشتر در زمان مرخصی و یا زمانی که مجروح می‌شد و برای بهبودی به خانه و یا بیمارستان می‌آمد، او را ملاقات می‌کردیم. یکی از همرزمانش علیرضا را اینگونه توصیف کرد؛ علیرضا انسان پرتلاش و همراهی بود که خیلی به رزمندگان کمک می‌کرد و همرزمش یکی دیگر از خصوصیاتش را نماز خواندن در هر شرایطی بود و آن را به تعویق نمی‌انداخت.

این خواهر شهید درخصوص دفعات اعزام به جبهه و حضور شهید کروبی اظهار داشت: از زمانی که در پادگان امام‌حسین(ع) شهرستان پاکدشت ثبت نام کرد و آموزش دید به طور مداوم تا زمان شهادت در جبهه حضور داشت. ابتدا در جبهه کردستان و بار آخر هم در جبهه جنوب شرکت داشت که به شهادت رسید.
نوجوانی که جبهه رفتن را یک تکلیف می‌دانست
وصیت‌نامه شهید کروبی

خبرنگار نوید شاهد نگاهی به گوشه‌ای از وصیت‌نامه شهید کروبی کرده است که نوشته شده؛ (اگر لیاقت شهادت را داشتم با شناخت و معرفت نصیبم گردان) از خواهر شهید می‌پرسد، به نظر شما شهید چه نکاتی را می‌خواسته بیان کند: در بحث معرفت و شناخت منظور برادرم این بوده است که لایق شهادتی باشد که نسبت به آن شناخت و آگاهی داشته باشد و هر انسانی وقتی در مسیری قرار می‌گیرد و آن را انتخاب می‌کند، ابتدا باید با شناخت و آگاهی باشد چرا حدیثی داریم(من عرف نفسه، فقد عرف ربه) یعنی زمانی که می‌خواهی پروردگارت را بشناسی اول باید به خودشناسی رسیده باشی و درک، شناخت و معرفت جایگاه والایی دارد. در مورد شهدا هم به همین منوال که کسی‌که شهادت را انتخاب می‌کند و می‌خواهد جانش را در راه پروردگارش هدیه کند که این آرزوی همه اولیای خداست، بنابراین نسبت به شهادت باید معرفت، آگاهی و شناخت پیدا کند.

 در گوشه‌ای دیگر وصیت‌نامه شهید کروبی به این جمله می‌رسیم: (در برابر مشکلات صبورانه رفتار کنید.) خواهر شهید ادامه می‌دهد:  زمانی که پدر و مادرم برای رفتن علیرضا به جبهه بی‌قراری می‌کردند، برادرم همیشه سعی می‌کرد صبور باشد و رفتن به جبهه را یک تکلیف می‌دانست و می‌گفت؛ من باید این تکلیف را انجام بدهم و اگر از مرگ می‌ترسید مرگ همه جا است.

وی در ادامه خاطره‌ای در این مورد را اینگونه تعریف می‌کند: در یکی از مرخصی‌هایی که علیرضا همراه پدر و مادرم از پاکدشت به تهران در حال بازگشت بودند دچار سانحه تصادف و از جاده خارج می‌شوند و ماشین چپ می‌شود و خداروشکر اتفاقی برای آنها رخ نمی‌دهد. وقتی از ماشین خارج می‌شوند علیرضا خطاب به پدر و مادرم می‌گوید: مرگ همه جا هست و اگر خدا می‌خواست همین جا می‌توانست جان مرا بگیرد و از آنجا بود که پدر و مادرم به این درک رسیدن که هیچ‌وقت مانع جبهه رفتن علیرضا نشوند.

اقتدا به حضرت زینب(س) در برابر مصائب

وی افزود: همیشه خانواده را به صبوری تشویق می‌کرد و به تبع بعد از شهادت علیرضا با مسایلی روبرو شدیم؛ داغدار عزیز و یا از دست دادن فرزند، برادر. همه اینها مصائبی است که بر خانواده وارد می‌شود و علیرضا همیشه می‌خواست در برابر مصائب به حضرت زینب(س) اقتدا کنیم‌ و همانطور که حضرت زینب(س) صبوری پیشه کرد و در برابر شهادت عزیزانش صبر داشت، علیرضا نیز از ما می‌خواست که همیشه صبر داشته باشیم و یک نکته‌ای که خیلی برایش اهمیت داشت و در وصیت‌نامه‌اش به آن اشاره کرده است؛ اصلاً در مراسمم گریه و زاری نکنید که دشمن شاد شود و طبق وصیت ایشان صبوری کردیم و سعی کردیم گریه‌هایمان در خلوت باشد.

کروبی در خصوص این سوال که آیا پدر و مادرش از جبهه رفتن علیرضا راضی بودند، گفت: چون علیرضا در سنی قرار داشت که هنوز دانش آموز و نوجوان بود، پذیرش این امر برای مادروپدرم سخت بود ولی وقتی شور و شوق علیرضا را دیدند و علیرضا برایشان توضیح می‌داد که یک تکلیف است. او سعی می‌کرد همیشه به نحوی با اخلاقش پدر و مادرم را راضی کند و بدون رضایت آنها هرگز به جبهه نرفت‌ و حتماً هر بار رضایت آنها را جلب می‌کرد و پدر و مادرم علیرضا را به خدا سپردند و خدای مهربان هم گلچین کرد، مثل همه شهدای خوبمان، علیرضای عزیز را پیش همه شهدای بخصوص سیدالشهدا مهمان کرد.

آخرین دیدار

خواهر شهید کروبی در خصوص آخرین دیدار چنین روایت می‌کند: از آنجایی که علیرضا نوجوانی بامحبت بود و اقوام او را دوست داشتند، وقتی به مرخصی می‌آمد طوری برنامه ریزی می‌کرد که به تمام کارهایش برسد. مثلاً نامه‌ها و خبرهایی که از جبهه می‌آورد را برای خانواده رزمندگان می‌برد و نامه‌ها را تحویل آنها می‌داد. زمانی را برای دیدار با اقوام و آشنایان در نظر می‌گرفت و زمانی نیز برای خانواده. یادم می‌آید تقریبا آخرین باری که به مرخصی آمده بود من دچار بیماری شده بودم و عین یک پرستار از من مراقبت و مرا تقویت می‌کرد و وقتی هم که می‌خواست برگردد جبهه، به مادرم سفارش کرد مواظب من باشد. عمه‌ام که سال گذشته فوت کرده است خیلی علیرضا را دوست داشت، البته علیرضا هم او را دوست داشت. بار آخر به عمه‌ام سر زد و دو سوره از قرآن‌کریم را نیز به ایشان یاد داد و این توشه آخرت عمه‌ام شد تا در آخرین روزهای عمرش، شکرگزار نعمتی باشد که علیرضا نصیبش کرده بود. گویا به ایشان الهام شده بود این رفتن بازگشتی به همراه ندارد و تمام کارهایش را انجام داد.

کروبی در خصوص چگونگی اطلاع از خبر شهادت برادرش و نحوه شهادت وی اینگونه تعریف می‌کند: علیرضا با اصابت گلوله در زیرگلو در عملیات کربلای یک در منطقه مهران به شهادت می‌رسد و خبر شهادتش را یکی از اقوام به ما رساند.

به عنوان سوال پایانی چه توصیه‌ای به دانش آموزان حال حاضر می‌کنید؟ با توجه به اینکه دانش آموزان حال حاضر درک کاملی از فرهنگ ایثار و شهادت و ایثارگری و آنچه که در زمان جنگ تحمیلی رخ داده است ندارند، بایستی به دانش آموزان آموخته شود که علاوه بر کسب علم و دانش از آثار بجامانده از شهدا، مانند: زندگی‌نامه، وصیت‌نامه و کتب‌هایی از اتفاقات دوران دفاع مقدس مطالعه کنند و از ایثارگری‌ها و هر آنچه که باعث شده است که در حال حاضر در جامعه اسلامی زندگی کنیم دور نشوند و توجه داشته باشند که این دانسته‌ها را در خودشان ایجاد کنند و به انسان شناسی و خودشناسی برسند.

گفتگو از سعیده نجاتی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده