شهيد عباس کشاورز دوست در دفتر خاطره خود می نویسد: با عرض سلام و با درود به رهبر کبير انقلاب و با درود به امت شهيد پرور انقلاب اسلامي ايران و با درود به روان پاک شهيدان و رزمندگان اسلام و با درود به مجروحان و معلولان ، خاطرات خودم را شروع مي کنم .
خاطره خود نوشت شهيد عباس شهيد کشاورز دوست (1)
 

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «عباس کشاورز دوست» یکم دی ماه 1345 در يکي از محله هاي مذهبي شيراز و در يک خانواده بسيار متدين و مذهبي به دنيا آمد.

او از همان زمان کودکي علاقه زيادي به روزه گرفتن و مسجد رفتن و آداب دين اسلام داشت. وي بعد از طي دوران ابتدائي ترک تحصيل کرد و جهت کمک خرج خانواده به کمک پدر شتافت. پس از پیروزی انقلاب و  تشکيل سپاه پاسداران به خیل سبزپوشان سپاه پیوست .

 با آغاز جنگ تحميلي وظيفه خود دید که بايد از مرز و بوم خود دفاع کند و به جبهه رفت و سرانجام در 31 خرداد ماه 1363 در منطقه عملياتي کردستان مريوان بر اثر اصابت تير به چشم همچون مولاي خود حضرت ابوالفضل عباس ( ع ) به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
 
(متن خاطره خودنوشت)
 

سم الله الرحمن الرحيم  تاريخ اعزام به جبهه 29 فروردین 1362 به جبهه مغرب (غرب) مهاباد.

 اين شما هستيد که بايد محيط استقلال و ناموس کشوري را به حصارهاي نترس و بي باک خود حفظ کنيد امام علي ( ع )  جهاد - ايثار و فداکاري را در انسان استحکام مي بخشد و رزمندگان اسلام را به خدا نزديک مي سازد امام علي ( ع ) .

به نام خداي شفا دهنده و مهربان
با عرض سلام و با درود به رهبر کبير انقلاب و با درود به امت شهيد پرور انقلاب اسلامي ايران و با درود به روان پاک شهيدان و رزمندگان اسلام و با درود به مجروحان و معلولان ، خاطرات خودم را شروع مي کنم .


من در تاريخ 27 فروردین 62 به بسيج سپاه منطقه رفتم وصيت نامه کردم و در تاريخ 30فروردین 62 به جبهه اعزام شدم ما ساعت 12 از شيراز حرکت کرديم با اتوبوس و ساعت 12:30 به اکبر آباد رسيديم و در آن جا چشمه بود ما وضو گرفتيم و رفتيم نماز خوانديم بعد هم غذا در آن جا خورديم و ساعت 1:30 حرکت کرديم و ما ساعت 7:30 به شهر شهيد پرور اصفهان در پادگان شهيد بهشتي اصفهان رسيديم و نماز را خوانديم بعد به سالن غذا خوري رفتيم و غذا خورديم ما دو روز و يک شب در اصفهان بوديم و در روز دوم يعني 1اردیبهشت62 ساعت 5 نماز خوانديم و ساعت 6 غذا خورديم و ساعت 7 ما را به خط کردند تا ساعت 8 ما آن جا بوديم.

 بعد سوار اتوبوس شديم به ايستگاه قطار آمديم و سوار قطار شديم ساعت 11 بود که ما حرکت کرديم و از اين شهرها گذشتيم کاشان و بعد قم و بعد ري و بعد تهران و کرج و قزوين و زنجان و ميانه و مراغه و ما دو روز و يک شب در قطار بوديم همرزمانم برادرانم از پدونک آمده بوديم سه نفر بوديم و يک نفر هم از همرزمان قبليم با ما بود  نام همرزمانم نبي الله کونجاني و نبي الله فيجاني بود و آن هم از خود شيراز بود .

 فرهاد آقائي نام داشت در ساعت 4:30 ما به ايستگاه قطار مراغه رسيديم دو روز و دو شب در سپاه مراغه بوديم روز سوم ما با وسائل به خط شديم و چند ايفاء و يک اتوبوس آمد ما در اتوبوس سوار شديم و حرکت کرد در ساعت 8:30 حرکت کرد و در بين راه از شهر ميان دو آب گذشتيم و در بين تپه ها و کوه ها برادران را مي ديديم که مسلح بودند دست بلند مي کردند ما ساعت 11 به مهاباد و در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مهاباد از اتوبوس پياده شديم و به خط بعد يکي از مسئولين صحبت کرد ما بعد به مسجد رفتيم استراحت کرديم ساعت 4 ما به خط شديم بعد به يکی مسجدهاي پايگاه رفتيم ما را سازماندهي کردند. من و يکي از برادران اعزامي از پدونک شديم . گروه مقاومت و يکي ديگر شد گروه ضربت .
 
ساعت 7 ما نماز خوانديم و ساعت 8 شب من رفتم مسجد بالا غذا بخورم و ساعت 9 شب من مي خواستم برگردم به مسجدي که دوستم بود که متوجه شدم صداي تير مي آيد از يکي از برادران که آن جا بود سؤال کردم چه خبر است گفت منافقين در شهر درگيري به وجود آوردند من که مي خواستم بروم به آن مسجد که گفتند برگرد نمي شود بروي بعد از يک ساعت ما به مسجد پائين آمديم و استراحت کرديم و هنوز صداي گلوله ها که برادران و منافقين در گير بودند مي آمد .
 
ادامه دارد...
 
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده