در وصیت نامه شهید ثناء الله درود می خوانیم:
شهید ثناء الله درود در بیست و هفتم شهریور ماه 1347 در شهرستان زابل دیده به جهان گشود. وی تحصیلاتش را تا مقطع ابتدایی ادامه داد و سپس به عضویت بسیج درآمد و در چهارم اسفند ماه 1365 در منطقه شلمچه به شهادت رسید.
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید ثناء الله درود در بیست و هفتم شهریور ماه 1347 در شهرستان زابل دیده به جهان گشود.
پدرش وزیر نام داشت و نام مادرش فاطمه بود. وی تحصیلاتش را تا مقطع ابتدایی ادامه داد و سپس به عضویت بسیج درآمد و در چهارم اسفند ماه 1365 در منطقه شلمچه به شهادت رسید.


در وصیت نامه این شهید والامقام می خوانیم:



بسم االله الرحمن الرحیم

الَّذینَ آمنُوا و هاجرُوا و جاهدوا فی سبِیلِ اللَّه بِـأَموالهِم و انْفُـسهِم أَعظَـم درجـۀً عنْـد اللَّـه و أُولَئک هم الْفَائزُونَ»  

کسانی که به پروردگارشان ایمان آورده اند و براي برقـراري دیـن االله از دیارشـان هجـرت می کنند و براي بقا و پایداري قرآن با جان و مالشان در راه خدا جهاد می کنند بـزرگتـرین درجه و مقام را در نزد خداوند کریم دارند و به راستی که آنان رستگار دو عالمند.


»ولَا تَحسبنَّ الَّذینَ قُتلُوا فی سبِیلِ اللَّه أَمواتًا بلْ أَحیاء عنْدربهِم یرْزقُونَ»

هرگز گمان نکنید کسانی که در راه خدا شهید گردیدند مرده اند، بلکه آنان همواره زنده انـد و در نزد خدا متنعم خواهند بود.

 اسلحه هاي سرد و گرم خود را (قلمها و مسلسلها را) از نشانه گیري بـه روي یکـدیگر منحرف و به سوي دشمنان اسلام و انسانیت که در رأس آنهـا آمریکاسـت، نـشانه رویـد. «

امام خمینی:

من پاسداري هستم از سلالۀ خون، جملگی شهداي اسلام و وراث خونها و پانزده قرن خط سرخ شهادت تشیع، در زمانهاي و مقطعی پـر مخـاطره قـرار گرفتـه ام مـسئولیتهـاي  سنگینی بر دوشم افکنده آینده را با چشم هاي خویش می نگرم و بر گذشته می اندیشم.

پس از فکرها و اندیشه ها به نتیجه اي جاودانه دسـت یافتـه ام کـه دو راه در پـیش دارم یکـی راه اینکه حسین وار مانند شهداي گذشته با تمامی وجودم راه پوییدن و رفتن را انتخاب کـنم و به صف شهدا بپیوندم.

دوم اینکه مانند یزیدها حیوان وار بمانم. و بخوابم و هیچ حرکـت و هجرتی نداشته باشم. و بپوسم و هیچ در هیچ شوم و در این دنیا نـزد خداونـد متعـال و در برابر خون پاك شهدا مسئول و در آن دنیا نیز به آتش دوزخ گرفتار آیـم و اینـک زنـدگی و این زمانه و ایـن حیـات  راه اولی را برگزیده ام و می خواهم هجرت کنم و چهارچوب تنگ پست را بِدرم و هجرت کنم.

آري تصمیم گرفتـه ام در اولـین نگـاه بـه سـرزمین اسـلامی ام می بینم در سر راه سرها را که همچون حیوانات انسان نمایی جلو حرکت و تکامل انسانهـا را گرفته اند و در گوشه [و] کنار جامعه ام به فتنه گري و آشوب پرداخته اند و باز می بینم کـه و غرب  چگونه ابرقدرتهاي شرق  و مزدوران وابسته به آنان، به خـاطر بـه خطـر افتـادن منافعشان، کمر به نابودي اسلام بسته اند و تصمیم نابودي انقلاب اسلامی مان را دارند و بـار دیگر می خواهند خون صدها هزار شهید و معلول را به تباهی بکـشند و توطئـه پـشت سـر توطئه براي نابودي انقلاب اسلامی که ترس از جهانی شدن آن را دارند.

و همانطور که در حدیث آمده است «دشمنان شما را از نادانتـرین افـراد قـرار داده ایـم» و تمـام توطئـه هـا و نیرنگهاي آنان را نقش برآب می کند و این وظیفـه همـه مـسلمانان اسـت کـه برخیزنـد و وجود این استعمارگران را که هدفشان به مسلخ کشیدن کلیه مستـضعفین جهـان اسـت از سطح کرة زمین پاك سازند.

و من یک سرباز اسلام و فرزند امام خمینی هستم. تصمیم گرفتـه ام کـه بـه سـهم خـود حرکت کنم و بر این آزادي هم کیشانم بکوشم و آنان را از دست این جهانخواران غـرب و شرق و مزدوران وابسته به آنان نجات دهم.

بلی ایشان خوب مـی داننـد کـه اگـر اسـلام پـا بگیرد دیگر جان براي ماندن آنان نیست و حکومت هاي آنان که به گفته امام مانند طبلهاي توخالی می باشد، مانند حکومتهاي فرعون  و شداد  و نمرود،  به زودي واژگون خواهنـد شد.

و اینجاست که می کوشند اسلام را نابود کنند و یـا ایـن کـه چهـره واقعـی اسـلام را نگه دارند، ملتها بشناسند و وقتی می بینند که تمام توطئه هاي آنان نقـش بـر آب مـی شـود، می کوشند که با اسلام به جنگ اسلام بروند و یا به توصیه  معلم شهید دکتر علـی شـریعتی  با «مذهب علیه مذهب» و مانند ابوجهل ها و ابوسفیانها و عمر و عـا ص هـا  بـا مـذهب مذهب، را نابود سـازند.

و در ایـنجاسـت کـه صـدامهـا دم از اسـلام عفلقـی مـی زننـد و  ساداتها مانند یک طرف هم از اسلام [دم] می زنند و از طرف دیگر با دشمن ترین دشـمن مسلمانان جهان اسـرائیل «پیمـان دوسـتی و قـرارداد امـضاء مـی کننـد»  و ملـک خالـدها  می خواهند با هواپیماهاي آواکس آمریکایی از اسلام و خانه خدا پاسداري کنند و ایـن درد است براي مسلمانان جهان که نشسته اند و آمریکا از یک طرف کمر بـه قلـع و قمـع کـردن اسلام بسته و شوروي از طرف دیگر و دولتهاي مرتجع منطقه با بر سرِ نیزه کردنِ قرآنها، از طرف دیگر.

اینجاست که اگر انسان بمیرد حق دارد. بلی اینان می خواهند اسلام را نابود سازند و به سلطه گري [خواهند] ادامه دهند. اینجاست که ناگهان ناراحـت مـی شـوم و بـه خود می آیم، چه کنم و غربیها و شرقیها را غربال کرده به دور ریختـه، امتـی خـالص و معتقد به مکتب اسلام به وجود آورم.

بنابراین تصمیم گرفته ام بر سر رفتن به سـوي خـدا و تکامل و رشد انسانیت هجـرت کـنم و سـرزمین اسـلامی ام را از اشـغال ایـن بـی دینـان و فتنه جویان وابسته به امپریالیسم شرق و غرب در بیاورم.

ناگهـان بـه فکـر مـرگ و شـهادت می افتم و مولوي را به یاد می آورم که می فرماید: این جهان همچون درخت است اي گـرام مــا بــر او چــون میـوه هــاي نــیم خــام ســخت گیــرد خــام هــا بــر شــاخ را زان کـــه در خـــامی نـــشاید کـــاخ را چون بپخت و گـشت شـیرین لـب گـزان ســست گــرد شــاخهــا را بعــد از آن چــون از آن اقبــال شــیرین شــد دهــان ســرد شــد بــر آدمــی ملــک جهــان  مولوي چه زیبا سرود، دو میـوة در حـال حرکـت را، بـه انـسان تـشبیه کـرده اسـت.

و می گوید آن میوه [که] رشد نکرده، کامل نشده کال به درخت محکم چـسبیده اسـت، ولـی کم کم وقتی رشد نمود و کامل شد، وابستگی اش کم می شود و هرکس از آن بهره می گیـرد.

عجب درسی! وجودم را به لرزه آورد ولی مصممتر می شوم کـه بـا شـتاب حرکـت کـنم و بعثت نمایم تا بر سرو تکامل یابم و کامل شوم و گرنه در محدودیت و کاهلیت و وابـستگی به زندگی خواهم ماند، روحم نیز باید از این قسمت بدنم بِدر آید و بـه عـالم اَعلـی رود و روحم نیز به حیات جاودانه پیوندند.

بلی وقتی حضرت علـی (ع) بفرمایـد: «سـوگند بـه  خدا که علاقه پسر ابوطالب به مرگ بیشتر است از علاقه طفل به پستان مادرش» دیگـر مـا را از مرگ چه باك است. [است] کـه «مـرگ سـرخ بـه از زنـدگی ننگـین اسـت» بنـابراین حضرت علی(ع) این گونه به من می گوید: و مرگ را به هیچ می گیـرد مـن کـه خـود را شبیه و پیرو او می دانم چگونه نباید به سوي مـرگ بـروم، چنـانکـه وقتـی علـی(ع)در حربگاه (حرب= محل حرب و جنگ) وقتی شمشیر بیشعوري  [را] بر تارکش می خـورد می فرماید «فزت و رب الکعبه»  سوگند به خداي کعبه که رستگار شدم. او که امام و مقتـدا و الگوي ما بود گفت از این دنیا راحت شدم، پس من نیز باید بگویم و در صحنه باشم،

لذا از برادران و دوستانم می خواهم که براي شادي روح من و همرزمانم سنگرها را پر کنید، که خالی گذاشتن این سنگرها خیانت به اسلام و خون شهدا می باشد و از پدر و مـادرم تـشکر می کنم که پاي من زحمت کشیدند و مرا اینگونه تربیت کردند که بتوانم حسین وار حرکت کنم و حسین وار شهید شوم.

و در آخر شما را به صبر و تقوا سفارش می کنم و مـی خـواهم که براي من طوري عزاداري کنید که خداي نکرده ضـجه و گریـه شـما باعـث خوشـحالی دشمنان دین مبین اسلام نگردد و همچنین در آخر موفقیت پاسداران و سربازان و بـسیجیان را خواستارم. «اللهم ارزقنا اشرف القتل فی سبیلک»  «تنصرنی و تنصر رسولک و ختم عاقبتنا بالشهادة». «والسلام علیکم و رحمۀاالله

 ثناء االله درود

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده