سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
چهارشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۶:۳۸
حمید نظرات خوبی می داد و عملی هم میشد. یک روز حمید با من تماس گرفت که بروم دبیرستان، آنجا جلسه گذاشته بود تا برای شروع سال تحصیلی جدید برنامه ریزی کنند. دبیرستان امام، بزرگ ترین دبیرستان همدان بود و بیشترین دانش آموز را داشت. می خواست کار را جلو ببرد. سال تحصیلی شروع شد و برنامه ها تداوم پیدا کرد.

راوی: امیر اقبالیان و حمید مسعودیان و محمود تعجبی

قدرت مدیریت و رهبری حمید بسیار بالا بود. هر وقت با چند نفر می خواست کاری انجام دهد، حتما برنامه ای پیش بینی می کرد و خودش هم آن برنامه را مدیریت می کرد.

با هدف بچه ها را سازماندهی می کرد تا به مقصود برسند و قطعا می رسیدند. مدرسه واقعا خانه ی اول حمید شده بود. وقتی که مدرسه تعطیل می شد، باز هم با بچه ها ارتباط داشتیم.

بعضی طرح ها برای جذب بچه ها به جبهه بود. ناچار بودیم قدم به قدم برویم جلو و تبلیغات گسترده ای انجام دهیم.

حمید در انجمن و بسیج مدرسه فعالیت می کرد و دید بسیار عمیقی داشت. با این دید گسترده، چند سال آینده را می دید و فن بیان بسیار خوبی داشت.

من و حمید در شورای تربیتی مدرسه عضو بودیم و در خصوص وضعیت دانش آموزان همراه با سایر عوامل اجرایی مدرسه اظهار نظر می کردیم.

حمید نظرات خوبی می داد و عملی هم میشد. یک روز حمید با من تماس گرفت که بروم دبیرستان، آنجا جلسه گذاشته بود تا برای شروع سال تحصیلی جدید برنامه ریزی کنند.

دبیرستان امام، بزرگ ترین دبیرستان همدان بود و بیشترین دانش آموز را داشت. می خواست کار را جلو ببرد. سال تحصیلی شروع شد و برنامه ها تداوم پیدا کرد.

در آن زمان دانش آموزان مقطع راهنمایی باید می آمدند به دبیرستان منطقهی خودشان، یعنی ما می دانستیم دانش آموزان کدام مدرسه قرار است به دبیرستان امام خمینی بیایند.

ما برای اینکه سال آینده بتوانیم نیروی خوبی جذب بسیج و انجمن کنیم، روی دانش آموزان مدرسه ی راهنمایی مورد نظر مطالعه می کردیم. در اواسط سال تحصیلی، در جشن ۲۲ بهمن (دهه ی فجر) حمید با جذب افراد جدید، گروهها را وسیع تر کرد؛ مثلا، مسئولیت آموزش شد شورای آموزش و به جای یک نفر ده نفر در گیر کار بودند.

گروه های تبلیغات و خدمات و... هم همین طور. بچه های دبیرستان گروه های سرود، تئاتر، نقاشی، خوشنویسی، موسیقی و... تشکیل دادند. هر گروه سرپرستی داشت. با هم جشن بزرگی برگزار کردیم و مدرسه های راهنمایی مجاور با دبیرستان امام خمینی (ره) را به این جشن دعوت کردیم

مسئولان هر گروه از ما از مسئول همان گروه از مدرسه ی راهنمایی دعوت کردند که در جشن شرکت کنند. گروههای سرود، تئاتر، نقاشی، خوشنویسی موسیقی و .... مدرسه های راهنمایی از این کار استقبال می کردند.

جوایزی هم اهدا می شد. این کار خوب جواب می داد. سال بعد که دانش آموزان راهنمایی می آمدند دبیرستان امام، فورا جذب انجمن و بسیج می شدند. تعداد کل دانش آموزان تحت پوشش ما نزدیک به ششصد نفر می شد.

پشتیبانی کردن این همه جمعیت، به مدیریت بالایی نیاز داشت. در این مسیر با سختی هایی هم مواجه میشدیم.

یک سال پولی نداشتیم تا غذای خوبی برای میهمانان تهیه کنیم و مجبور بودیم با کمترین هزینه این جشن را برگزار کنیم. آن شب شام به ششصد نفر سیب زمینی و کوکو سبزی دادیم.

در دبیرستان امام واحدهای انجمن و بسیج به هم خیلی وابسته و علاقه مند بودند. دوستی بین ما بیش از دوستی های معمولی بود.

شهید هاشمی دوستان زیادی داشت و بیشتر آنها به درجه ی رفیع شهادت رسیدند از جمله شهیدان عزیز و بزرگوار مصطفی عزیزی، حسن نظری، حسین اجاقی، حسین رضایی، علی فخرایی و... هر کدام از این شهدا ویژگی های منحصر به فرد داشتند که شایستگی آن را دارند کتاب هایی درباره ی آنها نوشته شود.

حمید با وجود اینکه خیلی خوشرو و خوش برخورد و شوخ طبع بود، در عین حال مقید به انجام واجبات و ترک محرمات و انجام بسیاری از مستحبات بود.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده