به مناسبت سالروز «شهادت»
شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۱۸
شب عمليات كربلای پنج بود كه ما راه افتاديم رفتيم پشت آنجا آبی كه عراق بسته بود تو منطقه و منتظر بوديم كه ما را ببرند جلو بزنيم به خط كه ما تا صبح تو سنگر بوديم هوا داشت روشن مي شد ما مي دانستيم كه هوا روشن شد.
شب عمليات كربلاي پنج بود

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید امرالله اسدی/ بیست و هفتم اردیبهشت 1348، در شهرستان ری دیده به جهان گشود. پدرش زین العابدین ، کارگر و سرایدار انبار بود و مادرش کبرا نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. مدتی در بسیج خدمت می کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و یکم اردیبهشت 1367، با سمت فرمانده گروه در شاخ شمیران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شکم، شهید شد. پیکر وی را در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپردند. برادرانش حیدر و اسدالله نیز به شهادت رسیدند.

روایتی خواندنی از بیان خود شهید را در ادامه می خوانید؛

با سلام به يگانه منجي عالم بشريت آقا امام زمان (عج ) و نايب بر حقش امام امت و با سلام به ياران امام حسين عليه السلام ، حسيني كه مكتبش ، انقلاب شكوهمند اسلامي ما را باروتر ساخت و دلباختگان راه شهادت را دسته ، دسته به قربانگاه عشق گسيل داد و به فرزند برومندش خميني كبير كه صلالت و شهامت در راه خدا را از او آموخت و به نسل كنوني تعليم داد.

و به خيل عظيم شهيدانمان كه فرياد كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا ، را سر دادند و سرزمين خونبار ايران را به كربلاي ديگر تبديل نمودند و همچون امامشان مرگ شرافتمندانه را بر زندگي ذلت بار و ننگين ترجيح دادند و با قطره قطره خون خود استمرار خط اصيل اسلامي را امضاء كردند و به حركت توفنده ولايت فقيه سرعت بخشيدند .

اينجانب امرالله اسدي فرزند زين العابدين جمعي گردان مالك اشتر گروهان شهيد بهشتي از پايگاه ابوذر اعزام شده ام

*** در چه عملياتهايي شركت داشته ايد و چه مدت در جبهه بوده ايد؟

تا به حال درعملياتهاي كربلاي چهار و پنج شركت داشتم و مدت يكسال است كه در جبهه حضور دارم

*** انگيزه شما از آمدن به جبهه چيست؟

به گفته اماممان لبيك بگويم و براي خودم واجب ديدم كه جبهه ها را پر كنم و هر چند كه من لياقت حضور در جبهه رو ندارم ولي خوشحالم كه خداوند توفيق پوشيدن لباس رزم رو به من عطا كرد و توانستم از اين محيط با صفا استفاده كنم و با خداوند عهد مي كنم كه تا آخرين قطره خونم در جبهه ها

حضور داشته باشم چرا جبهه را به پشت جبهه ترجيح داديد ؟ بخاطر اينكه حس كردم كه الان شرايط جنگ بسيار حساس شده و به لطف خداوند پيروزيهاي زيادي نصيب لشگريان اسلام شد ، اسلام به ياري ما احتياج دارد . خلاصه مطلب رو بگم كه عشق حسين ما را به اين وادي كشاند.

*** برخورد آشنايان در پشت جبهه با شما چگونه است ؟

برخوردشون خوب نيست وقتي ما را مي بينند عوض اينكه ما رو نصيحت كنند مي گن براي چه مي ري جبهه خودتونو را ناقص مي كنيد . مي گن جواب اين خونخوار كي مي دهيد . ولي من مي گم اينهايي كه اين حرفها را مي زنند خيلي نفهمند . چون جواب اين خونخوار را خدا مي دهد.

*** توقع شما از آشنايان چيست ؟

ما ازآنها توقع داريم كه اگر مي تواند به جبهه بيايند ، اگر هم نمي آيند پشت جبهه كمك كنندخدا دارد ما را امتحان مي كند .

اگر تو اين امتحان خدا رد بشويم فرداي قيامت نمي توانيم سرمان را پيش امام حسين بلند كنيم.

*** اگر خاطره اي از جبهه داريد بفرمائيد.

البته مدتي كه من تو جبهه بودم همه اش براي من خاطره بود . من يكي از اينها را برايتان مي گويم كه بيشتر مي شود گفت يكي از امدادهاي غيبي بود .

شب عمليات كربلاي پنج بود كه ما راه افتاديم رفتيم پشت آنجا آبي كه عراق بسته بود تو منطقه و منتظر بوديم كه ما را ببرند جلو بزنيم به خط كه ما تا صبح تو سنگر بوديم هوا داشت روشن مي شد ما مي دانستيم كه هوا روشن شد.

عراق شيميائي مي زند وقتي كه هوا روشن شد يه دفعه ديديم كه ابر تمام منطقه شلمچه رو پوشانده بود ديدم نسيمي طرف عراق شروع به وزيدن كرد كه هواپيما نمي توانست شيميائي بزند البته چند هواپيما مجبور شدند.

كه بيايند پائين ابرها كه همه آنها را زدند و من با چشمهاي خودم ديدم هواپيماها به پائين افتادند و يكي از آنها هم در خاكريزي كه به فاصله يك كيلومتر از محل ما بود افتاد و بعدي در خاكريز ديگر كه ما وسط اين دو تا خاكريز بوديم كه عراق هر چه خمپاره و توپ مي زدند همه اش پشت اين دو تا خاكريز مي افتاد.

كه وقتي ما آن طرف خاكريز را نگاه كرديم ديديم زمين و با توپ و خمپاره شخم زده شده در صورتي كه يكي از آنها هم اين طرف خاكريز نيفتاده بودبيشتر مي شود گفت يكي از امدادهاي غيبي بود . شب عمليات كربلاي پنج بود كه ما راه افتاديم رفتيم پشت آنجا آبي كه عراق بسته بود تو منطقه و منتظر بوديم.

كه ما را ببرند جلو بزنيم به خط كه ما تا وقتي كه هوا روشن شد يه دفعه ديديم كه ابر تمام منطقه شلمچه رو پوشانده بود ديدم نسيمي طرف عراق شروع به وزيدن كرد كه هواپيما نمي توانست شيميائي بزند البته چند هواپيما مجبور شدند كه بيايند.

پائين ابرها كه به فاصله يك كيلومتر از محل ما بود افتاد و بعدي در خاكريز ديگر كه ما وسط اين دو تا خاكريز بوديم كه عراق هر چه خمپاره و توپ مي زدند همه اش پشت اين دو تا خاكريز مي افتاد كه وقتي ما آن طرف خاكريز را نگاه كرديم ديديم زمين و با توپ و خمپاره شخم زده شده در صورتی كه يكی از آنها هم اين طرف خاكريز نيفتاده بود در انتها چه پيامی برای مردم داريد .

والله پيامی براي امت حزب الله ندارم چرا چون پيامهای زيادی شهدا دادند و الان وقت عمل است و بايد به فرامين حضرت امام با دل و جان گوش بدهيم و عمل كنيم.

و اما چند كلمه اي با پدر و مادرم صحبت دارم .

پدر و مادر عزيزم مي خواستم تشكري بكنم از زحمتهاي شما ولي هر چه فكر مي كنم كه چه بگويم كه جبران احسان شما را كرده باشم چيزي به خاطرم نمي رسد و هر چه فكر مي كنم جز زحمتها و رنجهاي شما كه براي من كشيده ايد چيزي به خاطرم نمي رسد.

من تمام زندگي را مديون شما هستم زيرا شما بوديد كه من را و حسين پرورانديد و در راهي كه رضاي خدا در آن بود هدايت كرديد و در هنگامي كه من در جبهه ها بودم دوري من را تحمل كرديد.

من از شما پدر و مادر عزيزم رضايت دارم و از محبتهاي شما تشكر مي كنم اميدوارم كه در شهادت من همچون كه در شهادت حيدر صبر و تحمل را پيشه كرديد و با روحيه اي بسيار والا به راه خود همچون سابق ادامه بدهيد باز ثابت قدم باشيد.

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده