خاطراتی پیرامون شهید علي‌اكبر محمدحسيني:
شهید علي‌اكبر محمدحسيني گفت: من فرد غير مسلح را هرگز نمي زنم، حتي اگر ضد انقلاب باشد.
نوید شاهد کرمان، "براي اولين بار تظاهرات ضد رژيم سلطنتي در کرمان انجام مي شد. تعداد تظاهر کنندگان زياد نبود، ولي جمع کثيري از مردم براي ديدن آنها تجمع کرده بودند. تظاهر کنندگان مقابل مسجد جامع شعار دادند. سپس براي اينکه توسط عوامل ساواک شناسايي نشوند، به طرف بازار دويدند. در آن شلوغي تنه‌ي يکي از برادران به بساط دست فروشي خورد وآن را واژگون کرد. بدون توجه به اين موضوع با سرعت مي دويديم. ناگهان اکبر ايستاد و فرياد زد: « چه کار کردي، برادر؟! چرا بساط اين بنـده‌ي خدا را روي زمين ريختي؟!» بعد هم بدون واهمه از ماموران ساواک که ممکن بود هر لحظه از راه برسند، به دست فروش کمک کرد تا وسايلش را از روي زمين جمع کند .  وقتي کارش تمام شد ، دوباره با صداي بلند گفت: « ما براي رهايي همين مردم مستضعف تظاهرات مي کنيم . براي برپايي عدالت کار مي‌کنيم . نبايد آزاري به مردم برسانيم‌. هرکس از اين کارها بکند، از ما نيست .»      

***همسرم در سفر بود و من و بچه ها تنها مانده بوديم . اکبر معمولا روزي يک بار به منزل ما مي آمد . دلداري‌ام مي‌داد . در کارهاي خانه کمکم مي‌کرد و از درآمد روزانه اش براي من و بچه هايم خوراکي مي‌خريد.  يک روز گفت: « ناراحت نباش خواهرم. اگر شوهرت نيست، من که برادر تو هستم نمرده ام.  نمي گذارم زمين بمانيد.» فرداي آن روز وقـتي آمد، دو تا مرغ همـراهش بود .  مرغ‌ها را به من داد و گفت: «من مهمان دارم. اگر مي‌توانيد اين مرغ ها را بپزيد.» مرغ ها راپختم . ظهر در حالي که چند نان خريده بود ، وارد منزل شد . پرسيدم: « پس مهمان هايت کجا هستند؟» گفت: «مهمان هايم تو و بچه هايت هستيد.»

***نيروهاي کومله و دمکرات باسپاه و بسيج درگير شده بودند‌. تعدادي از بچه ها به شهادت رسيدند. به اتفاق اکبر و گروهي از برادران به سوي دارلک رفتيم. همه داوطلب بوديم . هنگام پاکسازي با ضد انقلاب رو به ‌رو شديم .نبرد سختي درگرفت. ساعت ها جنگيديم . نيروي کمکي رسيد و ضد انقلابيون مجبور به فرار شدند. يکي از نيروهاي ضد انقلاب در حال فرار به سوي ما تيراندازي مي‌کرد . اکبر اورا نشانه گرفت ، ولي قبل از اينکه شليک کند ، ضد انقلاب اسلحه را انداخت. اکبر سر سلاح را پايين آورد. با نگراني گفتم: « بزن .... تا فرار نکرده ، بزن » گفت : « مگر نمي بيني اسلحه را انداخت ؟!» گفتم : « انداخت که انداخت . بزن .»  با ناراحتي گفت: « مـن فـرد غير مسلح را هرگز نمي زنم، حتي اگر ضد انقلاب باشد .»  
منبع: کتاب حماسه سابله
 
شهید علي‌اكبر محمدحسيني/ سال 1337 در كرمان متولد شد. وی با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران، به سومار و جبهه‌هاي جنوب رفت و در عمليات‌هاي ثامن‌الائمه و طريق‌القدس شركت كرد. وی در تاريخ دوازدهم آذر ماه1360، در زير پل سابله (پل ارتباطی سوسنگرد به بستان) به شهادت رسيد. 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده