دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۰۵
رزمنده خستگی ناپذیر «شهید محمود امان اللهی » به دلیل آسیب های جسمی دوران اسارت و جنگ سرانجام در هفدهم خرداد ماه 1379 به شهادت رسید.
آزاده سرافراز «شهید محمود امان اللهی» از ولادت تا شهادت

نوید شاهد: آزاده سرافراز ، جانباز و رزمنده دلير ، خدمتگذار خستگي ناپذير مردم ، شهيد امير سرتيپ محمود امان اللهي در تاريخ ٢٥/3/1339 در خانواده اي مذهبي در روستاي جعفرآباد شهرستان بيجار ( استان كردستان ) چشم به جهان گشود . وي پس از سپري نمودن دو ران كودكي ، تحصيلات ابتدايي را در كوران فقر و محروميت در دبستان معرفت روستا كه شامل دو كلاس خاكي بود ، آغاز كرد . اشتياقش در كسب علم و دانش چنان بود كه همواره دانش آموز ممتاز بود ، تا جايي كه دو پايه تحصيلي را در يك سال به صورت جهشي طي نمود . وي در كنار تحصيل ، پا به پاي خانواده در امر كشاورزي و دامداري كوشا و ساعي بود.

حتي بعد از اتمام كار كشاورزي پدري ، بعنوان كمك و مساعدت با همسايگان كشاورز خود در روستا همكاري مي نمود ؛ با سن كمي كه داشت در همان عالم نوجواني به صور مختلف خانواده هاي مستضعف و بي بضاعت را به انحاء متفاوت ياري مي نمود .

سرانجام پس از اتمام تحصيلات ابتدايي به دليل عدم وجود امكانات آموزشي جهت آموختن پايه هاي بالاتر در سال ١٣٤٩ زادگاه خويش را به مقصد تكاب (شهري در جنوب استان آذربايجان غربي ) ترك كرد .

در آن زمان كه جاده مواصلاتي ميان شهر تكاب و روستاي جعفرآباد ، جاده اي خاكي از نوع مالرو بود به گونه اي بسيار مشقت آور اين مسير را همراه با ديگر دوستان در گرماي طاقت فرساي تابستان و سرماي سوزناك زمستان منطقه ، طي مي نمود . ايشان در آن شهر علي رغم محيا بودن زمينه هاي انحرافي از لحاظ عقيدتي و اخلاقي ( زمان قبل از انقلا ب ) ، به هيچ دسته و گروه موجود در آن زمان كه نقشه به انحراف كشاندن نسل جوان و جدا كردن آنها را از دين برعهده داشتند ، نه تنها تمايل و گرايشي پيدا نكرد بلكه به سمت و سوي مايه هاي ديني گرويد.

وي در زمان تحصيل در دوره متوسطه نيز جزء شاگر دان ممتاز و برجسته بود . پس از گذراندن پايه پنجم طبيعي در دبيرستان سعدي سابق شهر تكاب براي اخذ ديپلم به شهر كرمانشاه عزيمت نمود و سرانجام در سال ١٣٥٦ با قبولي در پايه ششم طبيعي در دبيرستان ٢٥ شهريور سابق كرمانشاه موفق به اخذ ديپلم طبيعي گرديد . سپس به لحاظ علاقه اي كه به ميهن داشت و نيز حب وطن را نشأت گرفته از ايمان مي دانست لذا در تاريخ١٣٥٦/٧/ ١ وارد دانشكده افسري ارتش (تهران) شد و دوران شبانه روزي دانشگاه را با موفقيت طي نمود اما قبل از فارغ التحصيلي در همان اوايل پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ، پدر ايشان كه به

سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوسته بود ، در درگيري با ضد انقلاب در تاريخ 6/4/1359 به شهادت رسيد ، ايشان پس از شركت در مراسم شهادت پدر از تاريخ10/4/1359 الی 31/6/1359 از طرف دانشكده افسري به سپاه ناحيه كردستان مأمور گرديد و بعنوان مسئول سپاه و پيشمر گان مسلمان كُرد پايگاه موچش و رابط بين ارتش و سپاه در محور عملياتي قروه سنندج شجاعانه خدمت نمود و در مورخه1359/7/1 يعني دومين روز آغاز جنگ تحميلي در حاليكه از چندين روز قبل به اتفاق همه دانشجويا ن جهت برگزاري جشن فارغ التحصيلي به دانشگاه دعوت شده بودند ، ايشان همراه با عده ای از دانشجويان (٢٧٠ نفر) به فرماندهي شهيد نامجو ( فرمانده دانشكده افسر ي داوطلبانه جهت مقابله با دشمن بعثي بوسيله هواپيماي C-130 سريعاً به فرودگاه اهواز منتقل شده و سپس در مناطق جنگي آبادان و خرمشهر به نبرد عليه كفار بعثي پرداخت ، دراين زمان بعنوان رابط ميان شهيد نامجو و شهيد جهان آرا ( فرمانده سپاه خرمشهر ) به مبارزه ادامه داد و در تاريخ 15/7/1359 بر اثر مجروحيت شديد از ناحيه دست چپ و پاي راست به بيمارستان طالقاني آبادان جهت معالجه اعزام گرديد ، تا اينكه بخاطر شدت درگيري و كمبود نيرو و سوء استفاده افراد خائن و فرصت طلب از ناهماهنگي ها و نابساماني هاي اوايل جنگ ، در بيمارستان طاقت نياورده و قبل از بهبودي كامل ، دور از چشم پزشكان و پرستاران بصورت پنهاني مجددًا عازم خط مقدم جبهه خرمشهر شد و سرانجام در تاريخ 23/7/1359 در جريان سقوط قسمت غربي خرمشهر ، در حاليكه عده زيادي از همرزمانش به شرف شهادت نائل آمدند ، در درگيري خانه به خانه هنگامي كه عراقيها پل خرمشهر را تخريب نمودند پس از مقاومت زياد مجددًا از ناحيه پرده ديافراگم قلب ، پاي راست ، كمر و هر دو دست به شدت مجروح شده و تو انايي جنگيدن از وي سلب گرديد و در حاليكه بيهوش بر زمين افتاده بود به اسارت ارتش عراق درآمد و پس از مدتي شكنجه ، وي را به اردوگاه رماديه منتقل نمودند . در همان ايام و با توجه به اوضاع و احوال و قرائن ، دوستان همرزمش ظن قريب به يقين به شهادت وي برده بودند ، لذا طبق فرمان همگاني شماره ٢٣٤ ارتش ، پوستر شهادت ايشان از سوي دانشكده افسري چاپ و منتشر شده و مراسم شهادت ، هفت و چهلم در زادگاهش برگزار گرديد . 

در دوران اسارت در كنار بزرگواراني همچون سرور احرار و آزادگان ، شهيد حجت الاسلام ابوترابي بودند و به گواهي شهيد ابوترابي ، ايشان بخاطر عدم همكاري با استخبارات بعث و تحريك نمودن ساير اسراء به مقابله با نيروهاي بعثي ، بارها مورد شكنجه و آزار و اذيت قرار مي گرفتند آنچنانكه با صداي تلاوت قرآن ، اذان و مداحي در رثاي امام حسين(ع) و يارانش ، عراقيها را به ستوه آورده بود و به همين علت براي جبران اين سرسختيها وي را بدون معالجه در سياه چالها و شكنجه گاه هاي قرون وسطائي و در زندان هاي مخفي رژيم بعث عراق شكنجه مي كردند . حتي يكبار به بهانه مداواي مجروحيت به قصد قطع كردن پا ، ايشان را به بيمارستان الرشيد بغداد اعزام كردند . اما علي رغم فشار و تهديد پزشكان عراقي مبني بر اينكه اگر پاي راست شما را قطع نگردد امكان سرايت عفونت آن به ساير اعضاي بدن مي باشد، ايشان پاي مجروح خويش را سند جنايات بعثي ها خوانده و اجازه قطع كردن آن را ندادند.

آزاده سرافراز «شهید محمود امان اللهی» از ولادت تا شهادت

سرانجام بنا به تشخيص سازمان صليب سرخ جهاني طبق كنوانسيون سوم ژنو، به علت شدت جراحات وارده بعنوان مجروح جنگي صعب العلاج ، پس از تحمل ٢٤٤ روز اسارت همراه با ٢٤ نفر از اسراء ايراني با عده اي از اسراء عراقي در ايران مبادله و با دومين كاروان آزادگان در تاريخ 26/3/1360 وارد فرودگاه مهرآباد تهران شدند و پس از آن پيرامون افشاگري جنايات صدام كافر در عراق با اسراء ايراني و ملت ستمديده عراق ، به سخنراني هاي مختلف در ارتش ، سپاه ، دانش كده افسري و مساجد جنوب و شرق تهران پرداخت و تا تاريخ 20/6/1360 به اداره دوم سماجا ( دايره ضد جاسوسي و امور اسراء عراقي ) مأمور گرديد و پس از آن تاريخ تا 31/6/1360 در بيمارستان ايران تحت عمل جراحي و مداوا قرار گرفت و به مدت ٦ ماه تا تاريخ ١٣٦٠ / ١٢/ ١٠ به ايشان استراحت پزشكي داده شد . اما تقريباً تمام اين مدت را از تاريخ 5/8/1360 الی 22/1/ 1361 داوطلبانه مسئول بسيج مستضعفين و قائم مقام سپاه تكاب بود و در دايره مبارزه با مواد مخدر سپاه كردستان نيز فعاليت مي نمود و پس از پايان دوره استراحت پزشكي ، خود را به واحد مربوطه در دانشكده افسري معرفي نمود اما بنا به درخواست كتبي نماينده مردم شهرهاي مياندوآ ب و تكاب در مجلس شوراي اسلامي (حجت الاسلام محمد علي خسروي ) و فرمانده سپاه تكاب ( برادر نيك آئين ) از فرمانده دانش كده افسري ( شهيد نامجو ( مبني بر نياز مبرم به وجود ايشان با توجه به كمبود نيروي انساني فعال ، متعهد و انقلابي در منطقه و نيز به علت فعاليت هاي زياد و خوشنام بودن و همچنين تسلط بر زبان تركي و كُردي ، مجددًا از 22/1/1361 الی 22/7/1361 مأموريت ايشان تمديد گرديد اما به علت حساسيت منطقه سردشت و محاصره آن از هر طرف توسط ضد انقلاب ، ايشان را از 1/4/1361 بعنوان قائم مقام فرمانده سپاه سردشت ( برادر احمدي مقدم ) انتصاب نمودند و پس از هماهنگي فرمانده سپاه ناحيه كردستان ( شهيد ناصر كاظمي ) با دانش كده افسري و فرمانده نيروي زميني ارتش ( شهيد صياد شيراز ي ) تا تاريخ 14/1/1362 با تمديد مأموريت ايشان در سپاه موافقت گرديد .


آزاده سرافراز «شهید محمود امان اللهی» از ولادت تا شهادت

و از آن تاريخ تا 10/2/1362 در سمت معاونت افسر عمليات( سرگرد دادبين ) قرارگاه حمزه سيدالشهداء (ع) در اروميه و منطقه ١١ سپاه و سپس تا تاريخ 5/5/1362مسئول بازرسي و دايره سياسي ق .ح. سيد الشهداء ( و تا 28/6/1362 بعنوان سرپرست عقيدتي سياسي لشكر ٢٣ نيروهاي مخصوص (نوهد) مشغول به خدمت بود و آنگاه با هماهنگي هاي شهيد ستاري و برادر ايزدي تا تاريخ 25/9/1362 بعنوان مسئول سازماندهي بسيج عشايري ق.ح. سيدالشهداء (ع) انجام وظيفه نمود كه در طول اين مدت مجددًا سه بار شديدًا مجروح گرديد و از آن تاريخ تا 5/3/1363 به تيپ ١ لشكر ٢٣ نوهد ( به فرماندهي سرهنگ ٢ احمد دادبين) مأمور شد و سپس تا تاريخ 29/12/1363 به فرماندهي گردان ضربت عملياتي جندالله بانه منصوب شد و از 1/1/1364تا 15/7/1364 بنا به امر شهيد صياد شيرازي فرمانده نزاجا به قرارگاه كربلا و خاتم الانبياء (ص) مأمور گرديد و بعنوان معاونت تيپ شهادت ( به فرماندهي سرهنگ ٢ مداحي)منصوب گرديد و در اين مدت در عملياتهاي ظفر ١و ٢و ٣ و كربلاي ١و ٢ و ٣ شركت نمود . و پس از آن تا 31/1/1365 در دايره عمليات ستاد نزاجا مستقر در لويزان به مأموريت خويش ادامه داد و از 1/2/1365 بطور كلي از نزاجا به ژاجا منتقل گرديد و تا 22/11/1365 بعنوان معاون حفاظت اطلاعات ناحيه ژاندارمري كردستان مشغول به خدمت گرديد و از آن تاريخ تا2/3/1367 در سمت مشاور نظامي و معاون هماهنگ كننده عقيدتي سياسي ناحيه ژاندارمري كردستان منتصب گرديد و از 20/4/1367 الي 20/7/1367 بنا به درخواست لشكر ٢٨ پي اده كردستان ايشان به عنوان رابط ژاندارمري به آن لشكر مأمور شدند . شايان ذكر است در بحراني ترين ايام درگيري و حساس ترين لحظات جنگ ايران و عراق در منطقه كردستان برابر دستور فرمانده لشكر ٢٨ كردستان (سرتيپ ٢ احمد دادبين ) ايشان به فرماندهي يكي از گردانهاي تكاو ر منصوب شدند و در يكي از عملياتها همراه چهار نفر ازنيروهاي تحت امر خويش در تاريخها 30/4/1367 و 1/5/1367 در ارتفاعات استراتژيك مارو كه در حال سقوط از سوي مزدوران ارتش عراق بوده، از دست نيروهاي تك كننده خارج و ضمن تثبيت كامل مواضع خودي و نگهداري سرزمين تحت تصرف ، اقدام به انهدام تعداد ٦ دستگاه از تانكهاي دشمن و از بين بردن عده زيادي از نفرات پياده دشمن نمودند كه در اجراي عمليات موفق به دستگيري و اسارت دو نفر نظامي ارتش بعث كه مسلح به موشك انداز آر .پي.جي ٧ بوده اند مي نمايد كه در پايان اين عمليات صفحه زرين ديگري از كارنامه خود را خالصانه مي آرايد به گونه اي كه تهور و جسارت وي تا مدتي زبانزد كليه پرسنل لشكر مذبور بوده است و از تاريخ 13/9/1369 بمدت ٦ ماه بعنوان مشاور دادستان نظامي ( سرهنگ صفاري ) به سازمان قضايي نيروهاي مسلح كردستان مأمور گرديد و پس از اتمام مأموريت در سمت هاي معاونت تبليغات و نيز معاونت هماهنگ كننده ناحيه انتظامي كردستان سالها به مردم كردستان خدمت نمودند و سپس بنا به درخواست فرمانده نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران ( امير سرتيپ دادبين ) در تاريخ 22/5/1374 با مأموريت ايشان از ناجا به نزاجا موافقت بعمل آمده و از 15/2/1375 بعنوان مشاور اجرايي فرمانده نزاجا به فعاليت خويش ادامه دادند و در مورخه 4/4/1375

بعنوان نماينده معاونت تعاون نزاجا در امور اقتصادي نزاجا در مناطق تحت پوشش قرارگاه شمال غرب منصوب گرديد و سرانجام در تاريخ 24/6/1375 پس از اتمام مدت مأموريت به ناجا (مجددًا در سمت معاونت هماهنگ كننده عقيدتي سياسي ناحيه انتظامي كردستان) بازگشت.


آزاده سرافراز «شهید محمود امان اللهی» از ولادت تا شهادت

آنچه كه ايشان در سالهاي پس از جنگ همواره با آن دست به گريبان بودند، آسيب هاي جسمي ناشي از دوران اسارت و جنگ بود . تا اينكه سرانجام بعلت جراحات شديد مغزي ، طي دو مرحله در بيمارستان توحيد شهر سنندج تحت درمان و مراقبت پزشكان قرار گرفتند اما به دليل عدم بهبودي و بنا به تشخيص پزشكان ، ايشان را بصورت اورژانسي بوسيله هواپيماي ارتش در تاريخ 7/3/1379 به بيمارستان خانواده ارتش در تهران اعزام نمودند ، بستري و تحت درمان قرار گرفتند اما متأسفانه علي رغم تلاش پزشكان و مراقبتهاي ويژه ، بهبودي حاصل نشد و در تاريخ 15/3/1379 به بيمارستان دكتر شريعتي تهران انتقال يافت كه در نهايت اين رزمنده خستگي ناپذير در مورخه 17/3/1379 نداي حق را لبيك گفت و به ديدار پدر و همرزمان شهيدش شتافت و بنا به وصيتش قلب و كليه هاي آن بزرگمرد به ٣ نفر از نيازمندان كه سالها از درد بيماري رنج مي كشيدند ، اهداء گرديد . و پيكر مطهرش پس از اجراي مراسم تشييع در دانشگاه افسري امام علي(ع) و شهر بيجار پس از سالها دوري ، در زادگاهش و در ميان سيل خروشان همرزمان ، اقوام و مردم شهيدپرور تشييع و در كنار مزار پدر شهيدش به خاك سپرده شد .

از اين شهيد سرافراز ٢ فرزند پسر و ٢ فرزند دختر به يادگار مانده است .

.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده