شهید محمد صبوری در تاریخ 1337/1/1 در شهر تبریز دیده به جهان گشود و سرانجام در تاریخ 1361/1/5 در رقابیه شربت شهادت را نوشید و آسمانی شد.

جنگ در اسلام دفاع از حيثيت و شرافت انساني و مقاومت در مقابل هرگونه زورگويي و هر نوع تجاوز به حريم اسلام مي باشد. در اسلام جنگ براي بدست آوردن صلح است و صلح به خودي خود معني ندارد. راهي كه من امروز انتخاب كرده ام آگاهانه و با ايمان به اعتقادات اسلامي خويش بوده، هيچ هدفي جز اجرا نمودن احكام الهي را ندارم. دفاع از حيثيت و ناموس و شرافت انساني بر همه واجب است و من به وظيفه شرعي خويش عمل مي نمايم، باشد كه گلوله ها سوراخ سوراخم كنند و تركش ها تكه تكه ام نمايند و يا در زير شكنجه ها نغمه الله اكبر و لااله الا الله را سر دهم. جنگ زندگي شرافتمندانه ايست كه بايستي آگاهانه انجام گيرد. آسوده ترين و راحت ترين و افتخارآميزترين زندگي همين جنگ است، اي كاش كه عمر باقي بود و شهادت در انتظار، تا بهتر مي توانستم در اين زندگي موفق گردم. مبارزه و استقامت و پايداري در جنگ نمودار مي گردد. اخلاص عمل و تقوا و خودسازي و شكفتن در همين جنگ امكان دارد.

وصیت نامه شهید محمد صبوری نهند

پروردگارا، هزاران بار سر به سجده شكر مي گذارم كه به ما رهبري پيامبر گونه عطا نمودي و نعمتهاي خود را بر ما ارزاني داشتي؛ رهبري كه ما را از ضلالت و گمراهي به سوي صراط مستقيم و از ذلّت به سوي عزّت و از خواري و زبوني به سوي شرافت و انسانيت راهنمايي كرد. از تاريكي ها نجاتمان داد و به روشنايي ها راهنمايي مان كرد. خداوندا، چگونه مي توانم شكر اين نعمت بزرگ تو را به جا آورم، كه به ما امامي و رهبري عطا نمودي كه ما را از آتش دنيا و آخرت نجاتمان داد، ما را از يوغ استعمارگران و استثمارگران رهانيد، ما را از نوكري، زبوني و ذلّت در مقابل يك عدّه مفسد، آزادمان ساخت. امروز اين زندگي شرافتمندانه كه به ما عطا نمودي، مرهون وجود رهبر بزرگمان ميباشد. امامي كه تمام وجودم بر هر دستور و فرمان ايشان نداي لبيك يا امام مي گويد. نامش به قلبم صبر و استقامت، به وجودم پايداري، به جانم روح تازه مي بخشد. چگونه مي توانم خود را مديون اين رهبر و خود را مطيع و فرمانبردار اين امام و مقلّد اين مجتهد اعلم ندانم، كه همه چيزمان از آنست و همة هستي مان فداي راهش.

رهبري كه ما را از زندگي لجني طاغوتي، به سوي زندگي افتخار آفريني كه امروز در سطح جهان شرافت انساني را به انسان شناساند، سوق داد.

خدايا؛ همه عمر ما را لحظه اي كن و بر عمر اماممان بيفزاي كه تپش قلب او چرخ زندگي عزتمندانه من است. من امروز به سوي جبهه مي روم، به سوي امامم مي شتابم، به سوي برادرانم روانه هستم يا بهتر بگويم به سوي حق پر مي كشم، به سوي آسمانها اوج مي گيرم، تا خود را فداي اسلام نمايم، فداي راه و هدف امامم، يك لحظه بر شكنجه ها و سوز و عذاب گلوله ها، خمپاره ها فكر نمي كنم. اي كاش در راه اسلام تكه تكه ام كنند و آن وقت ميدانند كه هر تكه از جسمم صدا مي زند الله اكبر و هر قطره خونم بر زمين نقش مي زند، خميني رهبر...

افسوس من اين نيست كه از همه چيزم درمي گذرم، كه اين خود راه من است. افسوس من از اين است كه مادرم را در بستر مريضي گذاشته و پدرم تنها در چهار ديواري بازار، روزها از سرما بر خود مي لرزد و شب ها از فكر ما خوابش نمي برد، كه اين خود افتخار من است كه در مقام مصيبت ها صبورم و استقامت مي نمايم. به خدا، به جان مهدي (عج)  قسم، به تمام معتقدانم قسم، به تمام وجودم سوگند كه افسوس مي خورم، كه اي كاش لااقل ده ها جان داشتم و هر بار به دشمن مي تاختم و دشمن اسلام عزيز و امام عزيز را نابود مي كردم و بالاخره عاشقانه به سوي معشوقم پرواز مي كردم و بار ديگر زنده مي شدم، زخمهايم را نمي گويم كه مرهم مي گذاشتم و آماده تر مي گشتم، بلكه مي داني كه شوري به سر دارم شوق ديدار توست، كه با هزاران زخم، عاشق از معشوق خويش دست برنمي دارد.   

پروردگارا، در حالي كه شهادت نعمت بزرگ توست، از تو در خواست مي نمايم كه در انتظارم باشد، اما از درگاهت مي خواهم كه به من نيرويي عطا كني و به من عمر با عزت عطا نمايي، كه آنقدر از دشمنان دين تو را، به خاك ذلالت بيفكنم كه اسلام عزيزم، از حمله اين دژخيمان آسوده گردد. آن وقت اين درخت از خون رنگينم سيراب گردد. پروردگارا؛ بر ما نظري بيفكن كه شهادت من نفرت و زبوني و خواري را بر دشمن و افتخار و شرافت را بر برادرانم باقي گذارد. شخصي كه مي داند از دنيا خواهد رفت و معلوم نيست چند روز ديگر از عمرش باقي است، وصيت دارد. من  وصيت مي كنم به مقاومت و صبر در مقابل اين سازشكاران. وصيّت مي كنم به پشتيباني از ولايت فقيه، صددرصد همان طوري كه بوده اي با آنها مخالف باش، كه در حجره ها خزيدند و در مسايل مملكتي دخالت نكرده اند. 

 فقط مي خواستند در مسايل آذربايجان دخالت كنند و عدّه اي رياست طلب سر كار بيايند كه در چند ماه گذشته امتحان خود را دادند... در مجلس خبرگان، كساني را به مجلس فرستادند كه صددرصد آمريكايي بودند. اگر مي خواهي در خط سرخ شهيدان و انقلاب و امام باشي، وصيت مي كنم به پيروي از خط ولايت فقيه، امام عزيز، به پيروي از سپاه پاسداران كه بازوي تواناي حضرت مهدي (عج) است. به پيروي و همكاري صميمانه با حزب جمهوري اسلامي كه تشكيلاتي قوي دارد و مورد لطف امام واقع شده است. به همكاري و همياري با انجمن هاي اسلامي و انجمن سياسي ايدئولوژي ارتش، در هر كجا كه باشند. با تمام ارگانهاي انقلابي، كه بعد از انقلاب بوجود آمدند، صددرصد همكاري كني. به دولت مكتبي و كاردان ايمان داشته باشي و هميشه كمك نمايي. من خط امام را در اين ارگانها ديدم و سعي نموده ام كه در اين ارگانها باشم.  

خط امام، سپاه پاسداران، حزب جمهوري اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، انجمن هاي اسلامي، بسيج وابسته به سپاه پاسداران و هسته هاي مقاومت، دوست دارم كه دوستدارانم در اين خط باشند.

هرگز بر من اشك نريزيد. در جايي كه بر غريبه كربلا بايد ماتم گرفت، چرا بر من بايد گريه كنيد. در مجلس بزرگداشتم نقل و شيريني پخش كنيد، تا ضدّ انقلابيّون، ضدّ ولايت فقيه ها و مخالفين انقلاب و توطئه گران و ليبرالها و سازشكاران، بدانند كه ما زنده ايم. ما از دادن شهيد خوشحاليم. اين يكي از آرزوهاي من است، كه در مجلس ختم من شيريني پخش شود. 

اسلام بدون روحانيّت مثل طبّ بدون طيب است.

راه روحانيّت مبارز راه سرخ شهيدان است.

پيام شهيدان را در طي قرون، روحانيّت به گوش عالم رسانده اند.

همانطوري كه اگر سپاه نبود، كشور نبود. اگر روحانيت نبود اسلام نبود.

محمد صبوري نهند

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده