دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۴۲

درطلب مثنوي ديگرم
عشق حسين است دراين دفترم

مثنوي و عشق حسين آتش است
كرب و بلا خواني ما دلكش است

كرب و بلا خواني ما سوز داشت
ناله به لبهاي جرس مي نگاشت

بانگ جرس خواب مرا پاره كرد
دست عطش تاب مرا پاره كرد

گفتم عطش! كرب و بلا جان گرفت
درخم دل خون خدا جان گرفت

گفتم عطش، علقمه شرمنده شد
حادثه كرب و بلا زنده شد

گفتم عطش، بغض قلم تازه شد
داغ كهنسال دلم تازه شد

گفتم عطش سوخت تمام دلم
شد عطش آباد خيام دلم

گفتم عطش روح زمين تب گرفت
سينه ي مجروح زمين تب گرفت

شورشي افتاد به قعر فلك
غلغله افتاد درانس و ملك

قصه ي تاريخ وزيدن گرفت
مرغ دل شيعه، تپيدن گرفت

پرشد ازآوي جرس كربلا
آمد ازآنسوي فلك اين ندا:

حال، سواران عطش مي رسند
قافله داران عطش مي رسند

قافله سالار، گل فاطمه ست
كرب و بلا آينه دار همه است

آل علي صف به صف استاده اند
بهر شهادت همه آماده اند

جام شفق تشنه خوني ست سرخ
تيغ، به دنبال جنوني ست سرخ
قصه تاريخ
درطلب مثنوي ديگرم
عشق حسين است دراين دفترم

مثنوي و عشق حسين آتش است
كرب و بلا خواني ما دلكش است

كرب و بلا خواني ما سوز داشت
ناله به لبهاي جرس مي نگاشت

بانگ جرس خواب مرا پاره كرد
دست عطش تاب مرا پاره كرد

گفتم عطش! كرب و بلا جان گرفت
درخم دل خون خدا جان گرفت

گفتم عطش، علقمه شرمنده شد
حادثه كرب و بلا زنده شد

گفتم عطش، بغض قلم تازه شد
داغ كهنسال دلم تازه شد

گفتم عطش سوخت تمام دلم
شد عطش آباد خيام دلم

گفتم عطش روح زمين تب گرفت
سينه ي مجروح زمين تب گرفت

شورشي افتاد به قعر فلك
غلغله افتاد درانس و ملك

قصه ي تاريخ وزيدن گرفت
مرغ دل شيعه، تپيدن گرفت

پرشد ازآوي جرس كربلا
آمد ازآنسوي فلك اين ندا:

حال، سواران عطش مي رسند
قافله داران عطش مي رسند

قافله سالار، گل فاطمه ست
كرب و بلا آينه دار همه است

آل علي صف به صف استاده اند
بهر شهادت همه آماده اند


مي شود آوازجنون را شنيد
زوزه ي ، گرگان زبون را شنيد

دشت پر ازگله گرگان شده ست
كنگره ي عاطفه ويران شده ست

باد خزان مي وزد از كوچه ها
سمت درختان ديار كربلا

شعله فتاده ست به نيزار عشق
آل علي سرزده از دار عشق

شانه صحراي بلا زخمي است
سينه ي زهرا به خدا زخمي است

گلشن احساس علي سوخته ست
بازوي عباس علي سوخته ست

در تب بيداد و بلا يا حسين
قحطي مردان خدا يا حسين


كيست كه از قله ي ني سر زند
يك تنه برجمله لشكر زند؟

كيست بداند عطش و آب چيست
تشنگي كودك بيتاب چيست؟

كيست كه آشفته كند سنگ را
پاره كند پرده نيرنگ را؟

كيست كه ازخط عطش بگذرد
تشنه لب از شط عطش بگذرد؟

كيست دراين غمكده ي غمزده
كله ي اندوه بر عالم زده؟

كيست دراين كوفه ي بي آبرو
مي كند از مردي خود گفتگو؟

كيست دراين باديه ي تب زده
خيمه ي غم بردل زينب زده؟

كيست دراين دشت بلا سوخته
سينه اش از عشق خدا سوخته؟


كيست به جز زاده ي زهرا، حسين
جز تو بگو كيست؟ بگو يا حسين!...

منبع: كتاب اين شرح بي نهايت
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده